خود بودن زیباست...

*تنها درخت کوچه ما در این شهربزرگ تیری است بی چراغ*

میدونی بعضی وقتها آدما یه طور عجیب میشن..یه طور خاص.نمیتونی باور کنی
که این همون آدم یه ساعت پیشه چه برسه به یه روز پیش.یه وقت آشنای دیروز
برات غریبست و بر عکس بعضی وقتا غریبه ناشناس دیروز برات آشناتر از آشنای
امروزهاست.خوبه وقتی صبح از خواب بیدار میشیم نقابمون رو به صورت نزنیم.
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب.
برای یکبارم که شده جای خودت نفس بکش..داد بزن..لبخند بزن..حرف بزن.
چرا خود بودن اینقدر سخته؟یک رنگ بودن اینهمه سنگینه؟نترس..امروز دیگه وقتشه!
باید نقابارو پاره کنیم.نترس از اینکه برات نمونه..تنهات بذاره...
با خودت روراست باش.بذار برای خودت بخوادت نه به خاطر نقابت.
اگه بی نقاب دوست نداشته باشه بهتر از اینه که با نقاب عاشقت باشه.دیگه بسه!
تا کی بازیگر بودن؟خود بودن زیباتر است حتی اگر بدتر از بد باشی.
اگر نمیترسی که سرنوشت دگر بار تکرار شود آغاز کن.میدونی؟باورکن اگه اونی که
هستی باشی و بمونی هر آنچه میخواهی با تو میماند..اگر به راستی خواهان خودت
باشد.چرا خدا همیشه باهاته و دوست داره.چون تنها کسی که نمیتونی براش بازی کنی.
اون میدونه تو کی هستی؟چی هستی؟اما هنوز دوستت دوستت دارد!
باش و با جرات فریاد برآور که «من هستم..همینم که هستم».اما یه چیزو فراموش نکن:
که گاهی وقتا لازمه به خودت تغییر بدی..تغییرهای زیبا.
(میخواستم بیشتر بنویسم..اما ایوای کلاسم دیر شد...خود بودنتان مبارک...)

اووووووووووووووواه...

*برای موفقیت در هرکار باید۹۹٪ پشتکار داشت و ۱٪ استعداد*

اووووووووووووووووووواه!!
بابا شرمنده کردید..من با این همه تبریک و کارت پستال چیکار کنم؟از روز تولدش همش
کارت نتی اومده و تبریک پشت تبریک..دیگه داره حسودیم میشه ها!اگه نگهبان سرزمین
یاس بفهمه این همه مهمون پشت دروازه نشسته بوده یه جورایی از خجالت همه درمیامد.
اما من از طرفش از همتون تشکر میکنم.همه پرسیدید پس تولد ملکه سرزمین یاس
چه وقته؟اونم به موقعش!عجله نکنید...
اما جاتون خالی..چه جشن تولدی بود..با شکوه..زیبا..آرام..وتنها مهمان دعوت شده جز
خودمون:خدا بود و در کنارش نه شاخه رز.یاسهای سفید به آن شاخه ها حسد میورزیدند
اما خودشان خوب میدانستند که حق دست درازی ندارند..حالا بگذریم..در مورد جشن
بعدا حتما یه مطلب قابل ستایش میدم.
ولی خودمونیم:اووووووووووووووووووووووواه...! شازده خانم از همتون تشکر میکنه.
هم از طرف خودش و هم از طرف نگهبان سیاهپوش سرزمین یاس.
اوووووووووواه...! ما چه قدر هوادار داشتیم و خودمون نمیدونستیم.
و دیگر اینکه:
«در پایان شهادت بانوی دو عالم سرور پاکیها و فداکاریها خانم فاطمه زهرا را به تمامی
شما دوستان تسلیت میگویم..باید که صبر را از او آموخت:
آن که مرگ نبی را دید فاطمه بود... آنکه اشک علی را دید فاطمه بود...استوار بمانید»

شازده خانم تولدت رو بهت تبریک میگه...

*کسی که میداند در قلبت هنوز نامش در حال زندگی کردن است*

امروز سرزمین یاس حال و هوای دیگری دارد.
دستور داده ام که تمامی باغ را آذین بندی کنند.کار ریسه کشی و چراغانی دیشب
به اتمام رسید.به هرشاخه ای حریری سفید با حاشیه ای سیاه بسته شده.
یاسها امروز به احترام عظمت احساسها بیشتر بو میدهند.شاید که آنها هم جشن
گرفته اند و اینگونه میخواهند ارادت خود را به من و قلبی که در سینه دارم نشان دهند.
به قصر نگاه کن..زیبا نشده؟پرده ها را عوض کرده ام!اما کفپوش هنوز سنگی است..
دوست دارم وقتی که گامهایش بر صورت این سنگفرش سپید فرود میاید صدای
چوبی اش را بشنوم..برایم مثل یک لالایی آشناست!از همان ها که مادرها برای
کودکانشان میخوانند.هم شمع حاضر کرده ام و هم تمامی لوسترهای طلانقره
قصر را.رود خنکایش را به نرده های آهنی تقدیم میکند.پنجره ها مثل آینه شفافند.
میز پذیرایی گوشه سالن خودنمایی میکند..کمی آنطرف تر پرنده ای روی دستان
مجسمه کنار پلکان لانه کرده و چیزی را زمزمه میکند.میدانم وقتی که بیاید با اخم
به او نگاه خواهد کرد..چرا که در خود میگوید خوشا به حالت ای پرندکه همیشه اینجا
نشسته ای و شاهد رفت و آمدهایش در گوشه و کنار این چهاردیواری زنده.
امروز سالروز تولد نگهبان سیاه پوش سرزمین یاس است.
بوته یاس کنار پنجره را به نامش کرده ام..نزدیکترین بوته یاس به اتاقم..
شاید روزی رسد که در سند سرزمین یاس نام او در کنار نامم نگارش شود..
بی آنکه خود بداند..بعد از من او تنها مالک اینجاست..تنها مالک.
همه چیز محیاست.مهمانها دعوت شده اند.دو مهمان..یکی او و دیگری من.
دروازه نیمه باز است..شاید نمیداند که میخواهم در دل برایش زیباترین
جشن عالم را بگیرم.در انتظارم.مردی سیاه پوش میخواهد بار دگر
در مقابل بانوی سفید پوش سرزمین یاس فرار گیرد و نامش را نجوا کند.
شازده خانم؟...
و من بر او میخندم و شاید همین امشب او را با نگاه ببوسم.
تولدت مبارک.
و دیگر این که... امشب هم آسمان اجازه پرواز را از تو خواهد گرفت.