چیزی شبیه بوی زندگی ...

* و زندگی آن چیزی است که در دلت معنا میگیرد *



یه حرف کوچیک :

بعضی وقتها .. بعضی چیزها آدم رو یکدفعه بلند میکنه و میندازه توی یه جایی از زندگی

درست مثل ماشین زمان .. فقط ای کاش اون چیزها همیشه چیزایی خوبی باشن

زندگی هر روز مزه مخصوص به خودش رو داره

یه روز ترشه مثل لواشک  .. یه روز شیرین مثل عسل

یه روز تلخه مثل چایی دیشلمه .. یا شایدم یه روز دل رو زود بزنه مثل زولبیا

ولی گاهی اوقات یه وقتایی زندگی خیلی چرب و چیلی و دوسا داشتنی میشه

مثل دیزی یا همون آبگوشت خونگی خودمون

تصورش رو بکن .. وقتی میزارنش جلوت و رنگ نارنجیش تو چشمات نقش میبنده چه

برقی میزنه اون چشمات .. اونوقت یواش یواش بوی گوشت و دمبه که به دماغت میخوره

ته دلت قیلی ویلی میره و همون موقع دستت ناخداگاه میره به سمت ظرف و نون سنگگ

و بسمه اله .. تازه اگه سبزی خوردن و لیمو شیرازی هم تنگش باشه دیگه فوهااااا ...

اونایی که آبگوشت دوست ندارن الان کلی عق زدن ولی اونایی که عاشق این غذای ایرونی

و قدیمی هستن خوب میدونن من چی میگم

حالا همه این حرفارو زدم نه برای اینکه فردا بار سفر ببندی و بری تو دشت و دمن

بساط دیزی راه بندازی .. نه ! اولا آخه ماه رمضونه .. دوما این همه ته معده ات الکی اسید

ترشح نکرد که همش با خوردن یه کاسه دیزی تموم بشه

میخواستم بگم گاهی اوقات کوچیکترین چیزایی زندگی هم

میتونه به روزها و لحظه های ما رنگ و بوی تازه ای بده

حتی اگه مثل دیزی اینقدر چرب و چیلی نباشه

یکم که دقت کنی میبینی خیلی وقته که روزهات برات تکراری شدن

فکر میکنی هیچ چیزی نیست که بتونی ازشون لذت ببری و بقیه رو هم تو لذتت

شریک کنی .. اما یکم که دقت کنی میبینی حتی میتونی با بوکشیدن یه چیز

ساده پرت شی به تمام روزای قشنگ بچگیت

و یا شایدم اونقدر قوی باشی که بتونی تو این روزا هم خاطراتی به قشنگی همون

خاطرات گذشته داشته باشی

شاید هر چیزی بتونه بوی قشنگ زندگی رو بهت نشون بده

شاید هر چیزی


در همین نزدیکی

و اینبار خیریه محک .. کمک به کودکان مبتلا به سرطان

 * و امروز این تو هستی که دنیای دیگری را خواهی ساخت *

رؤیا فاصله را نمی شناسد ؛ بعد ندارد ؛ مرز ندارد  


لطفا بر روی نوشته های آخر کلیک کنید