یک اشتباه...

*هدف زندگی دو چیز است:آنچه را که میخواهی بدست آوری و سپس از آن لذت ببری*

داشتم روزنامه میخوندم چشمم خورد به داستانکش..خوشم اومد:
ـــ تازه داشت خوابم میبرد.آفتاب در آن هوای سرد پاییزی خلسه ای زیبا به من داده بود.
یکباره ورود دستهایی را به جیب کتم احساس کردم.چشم بازکردم..امان ندادم و سیلی
جانانه ای به گوش مرد خواباندم.لحظهای بعد از شرم وا رفتم...!!!
مرد نابینایی جلویم ایستاده بود که با دست دنبال جایی برای نشستن میگشت...

این یه اشتباه بود.چیه تا یکی دهن باز میکنه میپری بهش؟بابا جون بذار اول حرفش تموم
بشه بعدن منم منم کن.کنار اومدن با لحظه های زندگی خودش یه هنره.باید راهت ادامه
بدی اما مواظب باش بعضی اشتباهارو هیچ مایع یا پودر پاک کننده ای نمیتونه پاک کنه..!
حتی از دست وایتکس هم کاری ساخته نیست.اما مواظبم باش که سرت کلاه نره... تو
ارزشت خیلی بیشتر از این حرفاست..پس نذار اشتباهاتت این ارزش رو ازت بگیرن.باشه؟
البته نترسیا..اشتباه راهی است به سوی آنچه که تو میخواهی به شرط آنکه هیچگاه آن
را فراموش نکنی گرچه تلخ باشد.تو همانی هستی که یک زندگی را میسازد..تو همانی.

الان تو باشگاه سوارکاریم.اینجا هم دست از سره این بلاگ اسکای بیچاره بر نمیدارم.اه اه
نمیدونی اینجا چه بوی اسبی پیچیده!(آخه مگه اسبم بو داره؟!)هر چی که هست چندان
خوشایند نیست.در ضمن:«یه مهمون دارم که همین روزا سرو کلش پیدا میشه و آرامش
سرزمین یاس رو بهم میریزه!یه مهمون عزیز از سرزمین آفتاب.دادم همه جارو تروتمیز کردن
پیش خودمون بمونه ها قراره یکی از بوته های یاس رو به نامش کنم..آخه میدونی این
مهمون برام خیلی عزیزه.منتظرش میمونم تا بیاد گرچه امیدوارم چاشنی بمبهای کارگذاشته
تو هواپیماش دیرتر فعال بشن تا صحیح و سالم به مقصد برسه.آخه میدونی رقیبمه.یکی
از اون وبلاگ نویسای حرفه ای!اما در هرحال یه دوست خوبه..منتظرتم فرمانروا........»

چگونه بی تو برگردم؟...

*همیشه آدما میترسن که خوشبختی دروغ باشه برا همینه که عمر خوشیها کوتاهه*

همین امروز یا فردا تورا ازدست خواهم داد میدانم
چگونه بگذرم از تو بگویم هر چه باداباد
تو خواهی رفت میدانم اگر چه دوستم داری
مگر هر قصه شیرین شبی پایان نمیگیرد؟
و تو آن قصه ای هستی که بی پایان میمیرد
پس از تو تا ابد مثل خزان متروک میمانم
سراغ ازمن نمیگیرد اقاقی خوب میدانم
و مثل پشته ای هیزم که آخر دود خواهد شد
و عمرش بر همین آتش فقط محدود خواهد شد
بهشته من بدون تو فقط همصحبتم آه است
مگر این را نمیدانی که دوزخ بی تو در راه است؟
تمام لحظه هایم را هوس آلود میبینم
فقط ناباوری را از درخت عمر میچینم!
مرا با این پریشانی کسی جزمن نمیفهمد
شکستنهای روحم را کسی جز من نمیفهمد
همیشه فکر میکردم برایت آرزو هستم همان یک روزنه نوری که داری پیش رو هستم
اما امروز میبینم تمیمش خواب بودو بس
خیال تشنه از صحرا فقط سیراب بود وبس
چراغی نیست راهی نه
چگونه بی تو برگردم؟؟؟
تو دستم را نمیگیری که از این خاک برخیزم
به سوی آسمانی که به سوی توست بگریزم
ببین ایدوست مرگ دل چگونه سوگوارم کرد
رسید اندوه طوفان زا خراب و بیقرارم کرد
دلم در بستر دوری بسان بید میلرزد به جانت جان شیرینم «به دیدارت نمیارزد»

ــ دلم براش خیلی تنگ شده...اگه سرش شلوغه..اگه بیحوصلست..اگه همش کار داره..
اگه بد اخلاقه یا سرم داد میزنه..اگه دیگه اسمم هم تو دلش کمرنگ شده..اشکال نداره!!
به دیدارش می ارزه.خود ما هستیم که باید لحظه هارو قشنگ کنیم گرچه گاهی وقتا یه جور
تردید و دودلی میاد سراغ آدم اما اهم اینه که صبور باشی و استوار.(اما آخه تا کی؟چه قدر؟)
ــ آرزومند به اوج رسیدن آرزوهای زیبایتان...تو هستی پس زندگی کن. «یاس سفید»

آمدن...بودن...ماندن...

*ای کاش موندنها اونقدر با اعتبار بود که به رفتنها نمی اندیشیدیم*

ــ دیر اومدی!!!.
ــ نه.زود اومدم بیشتر ببینمت.
ــ نه!دیگه خیلی دیر اومدی...!!!

او خواهد آمد
همچون نسیم بهاری.......................مثل ابر پاییزی
ای...
ای دریغا حسرت همیشگی
که باز برای رفتن آمد.......................این رویای همیشگی.

«قطعه ای که چشمانتان نظاره گر آن بود در شبی آرام و نیلی سروده شد از تمامی وجود
کسی که برایم حقیقتی زیبا و خاکستریست.او برایم زمزمه کرد تک تک کلمات را .. آرام.
بر حسب درخواستش از مالک یاسها این مطلب هم بر دیواری دگر از دیوارهای سرزمینم
نقش بست.در کنار آن مطالبی که از آن من است.شاید که مالکیت این هم از آن من باشد.
دیشب شبی بود که با تنهایی سخنها گفتم زمانیکه نفسهای سرد پاییز گونه های نمناکم
را نوازش میداد..آسمان با جسارت بر من نگریست..باید که باور داشت گرچه برایت دشوار
خواهد بود!تنهایی حس غریبی است اما در باور من تاثیری نمیگذارد..من همیشه بر این
باورم که:اگر خود بخواهیم مسافر نخواهیم بود..ماندن قصه نا شناخته زندگیست.باور کن.»

آرزومند آرزوهای زیبایتان هستم گرچه من هم نیازمند چنین آرزویی از جانب شمایم...