قطره ای با نام تو ...

* صبح روشن است برای آنان که چشمی برای دیدن دارند *

امام علی « ع »

حرفی از ناگفته ها :

بهش میگن قطره .. اسم خوشگلی داره اما نه به اندازه زیبایی درونش!

بعضی چیزا رو هر گوشه دنیا میتونی پیدا کنی

اما این بستگی به اون داره که چقدر بخوای دنبالشون بگردی

امروز پیداش کردم بلاخره پیداش کردم

درست بعد از اینکه آسمون اونهمه رو سر زمین اشک ریخت و ابرای تپل مپلش رو چلوند

گوشه باغچه روی یه برگ سبز آروم کز کرده بود

انگار تو دل شیشه ایش یه دنیا انتظار نشسته بود

وقتی نگاش کردم یواشکی نگام کرد

نمیدونم چرا؟ اما حس کردم داره نفس میکشه و شایدم داشت یه چیزی رو زمزمه میکرد

نمیدونم؟! شاید گفت : سلام.

شایدم دلش میخواست بهم بگه :ا؟ بالاخره اومدی؟ آخه دل کوچیکم داشت دق میکرد از تنهایی

بلاخره تو این دنیای به این بزرگی یکی هم من رو دید

یکی هم من رو حس کرد

یکی هم من به من خندید

بهش نگاه کردم  سرانگشتم رو که کشیدم رو تنش لیز خرد رو دستم

حس کردم یه جورایی پرید بغلم

بوییدمش بوسیدمش خندوندمش و اسم تو رو گذاشتم روش

آخه هم پاک بود هم آروم هم مهربون هم پره یه دنیا حرف نگفته که هنوز بهم نگفتی

میدونی؟ بعضی از آدمها تو زندگی ما هستند که مثل همین قطره ی کوچولو و گمشده میمونن

بعضیها که ما اونقدر سرگرم آدمهای مهمتر و بزرگتر هستیم که نمیدونیم یه گوشه همین شهر

یه قطره آروم کز کرده تو چهار دیواری خونش و منتظره

شاید اونی که خنده رو روی لباش بشونه تو باشی

شاید من باشم

شایدم یکی بهتز من و تو

آخه خندوندن یه قطره کلی لیاقت میخواد

میدونی؟ ما آدمها خیلی بیرحمیم!!!

هر روز صبح از خواب بیدار میشیم میریم دنبال کارو زندگی خودمون .. فقط خودمون

روزا فقط خودمون .. شبا فقط خودمون

یا خیلی بخوایم لطف کنیم اطرافیانمون

ما پس گمشده ها چی؟ اونا رو کی میخواد پیدا کنه؟

اونقدر غرق تو دنیای مصنوعیها هستیم که واقعیتها رو یادمون میره

حتی وقتی میخوایم روزنامه بخریم اونی رو میگیریم که تیتر گنده و مهمی داشته باشه

یا عکس یه هنر پیشه معروف روش انداخته باشن با یه دنیا حرف و حدیث!

من نمیدونم چرا ما از این خبرا خسته نمیشیم؟

وقتی میدیم کفشامون رو واکس بزنن اصلا برامون مهم نیست کی داره اینکار رو میکنه؟

وقتی یکی بهمون میگه :کمک! اصلا نمیدونیم برای چی میگه کمک!

کوچیکترین پول خرد جیبمون رو میندازیم تو دستش و تورو بخیر و مارو به سلامت!

میدونی؟ انگار ما آدمها نمیخوایم رها بشیم.

بیا ایندفعه بگرد دنبال یه گمشده دنبال یه منتظر دنبال یه قطره

شاید تونستی یه روزی با همین قطره ها برا خودت دریایی داشته باشی

شایدم موندی بی آب تو این کویر زندگی

میدونی؟ یه عالمه قطره روی تک تک برگ درختای شهرمون نشسته

کی میبینتشون؟ کی میبوستشون؟

اصلا بیا یه کاری کن ... خودت رو بذار جای همین قطره کوچیکه

به خدا آدم میپوسه .. میلرزه .. میریزه

شاید الان یه دست کوچولو سرمای شیشه پرورشگاه رو داره لمس میکنه

اما میدونه فردا شبم خنده رو لباش نمیشینه

شاید الان دوتا چشم نازو تیره رنگ منتظر باباس تا براش به به بیاره

اما میدونه بابا مثه هر شب قول فردا شب رو میده

شاید صدای نفسای تیکه تیکه یه آدم  تموم فضای اتاق سفید رنگ بیمارستان رو پر کرده

یعنی میشه  پول این عمله یه جوری جور بشه؟

شاید خیلیها الان مثه من و تو جای گرم ندارن که لم بدن رو صندلی و به مانیتور خیره بشن

شاید خیلیها چندین شبه که دهنشون مزه هیچی جز یه کاسه آب رو حس نکرده

شاید خیلیها رو صندلی بیمارستانا دست به دعا باشن

شاید خیلیها دلشون میخواد فقط یه عروسک خوشگل داشته باشن

شاید خیلیها نمیدونن اون چیزایی که من و تو شب تا صبح باهاشون سروکار داریم اصلا چی هست

شاید ... شاید ...

میدونم خودت خیلی گرفتاری میدونم خودت اونقدر درد داری که به درمون بقیه نمیرسی

اما فقط یه بار تو زندگیت که میدونی یه قطره رو لمس کنی

نمیتونی؟

شاید یه روزی رسید که همین قطره کوچولو بتونه تموم هستی ات رو نجات بده

باور نداری؟ .. نگاه کن !

« میگویند هر مشکلی که آدمی را نکشد اورا قوی تر خواهد ساخت »

و من میدانم که تو قدرتمند ترینی

نظرات 53 + ارسال نظر
* یاس سفید */ مدیریت وبلاگ سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

اوووووووووووووووووووووووووووووووووووف


آخیش بلاخره بعد از قرنی آپ کردم


ممنونم اومدی


ممنونم فراموشم نکردی

و ممنونم هنوزم به یادمی



امید دارم که زیباترین خاطره ها از آن تو باشد


در این ماه التماس دعا داریم
زیاد

تنهاترین تنهایان سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ق.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

به نام تنــهاتـرین تنــها
0000000000000000
سلام دوست عزیز وبلاگ نویس
از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند
زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سید الشهدا ...
آغاز ماه عزای حسین بن علی (ع) و یارانش بر شما تسلیت باد
فقط خواستم بگم هرکس پیش شما آمد و گفت کربلا خیلی قشنگه راست گفته راست
و در آخر :
شما رو به خدا ، خدا رو فراموش نکنید ...
التماس دعا
در پناه حضرت دوست همیشه شاد باشید و امیدوار.
0000000000000000000000000000000000000
__________________امضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان

فرمانروا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ب.ظ

مگه میشه در مقابل این نثر بی نظیر حرفی هم زد؟
اصلآحرفی مگه برای گفتن میمونه؟
سلام بانو سلام.
مثل همیشه بهی همتا نوشتی
واقعآ بعضی وقتها اگر به دورو برمون درست و با یه چشم دیگه نگاه کنیم دنیامون زیر و رو میشه .
همیشه عاشق تو...

گیلدا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:32 ب.ظ http://www.gooya2.persianblog.com

سلام
قطره حتما سلام کرده
قطره ها زیبا و کوچک و پاک اند

من خودم و مسعود سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:37 ب.ظ http://3tadoost

واقعا چیزی ندارم بگم ....



پ.ن :‌ یه سر به وبلاگ شباهنگ بزن ببین چه خبره !!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ق.ظ

گاموس پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:21 ق.ظ http://www.gamoos.blogsky.com

مرسی که به بلاگ من سر زدی
راستش من اعتقادات دینی ندارم و فقط یکتا پرستم
اما حرفام هم قابل فهم هم درک
اگه تماییول داری یتو یکی از پستام کامونت بذار تبادل لینک کنیم

الهه باران پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ب.ظ http://elaheyebaran.blogsky.com

سلام یاس سفید عزیز
خیلی خوشحال شدم مهربان که دوباره به خونه بارونی من سر زدی
خیلی خوشگل بود
پست های دوست داشتنی رو می نویسی...آدم می خواد تند تند متنار و بخونه...اخه یه جورایی با حس من هم خونی داره
همیشه شاد باشی و زندگیت به سفیدی و روشنی یاس سفید

محمد جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:03 ب.ظ http://www.eshghemasihai.blogfa.com

سلام . خوبین ؟
ارزش ادمی به اندازه حرفهاییست که برای نگفتن دارد .
من آپم . منتظرتونم . التماس دعا . یا حق

غریبه جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:43 ب.ظ

سلام بر دبیر ادب و هنر
سلام بر پرنسس کاخ معرفت
سلام بر یاس سفید باغ فرمانروا
و در نهایت...سلام به خواهر بزرگوارم !

بقول فرمانروای عزیز : « مگه میشه در مقابل این نثر بی نظیر حرفی هم زد؟ اصلآحرفی مگه برای گفتن میمونه؟!» و حقیقتا چه سخن بجا و زیبایی را در جان کامنت ها روان ساخت ...

جد بزرگوارم که این بار هم پستت رو به عطر نفسش معطر کردی در یکی از فرمایشات گهر بارشون ٬ نقل به مضمون می فرمایند : { هر کس کلامی به من بیاموزد ٬ مرا تا پایان عمر بنده (مدیون) خویش ساخته است } حالا من موندم ٬ شما با این همه دینی که به گردن من و سایر رفقا گذاشتید ٬ چه می خواهید بکنید ؟!...

بالا غیرتا اگه کاری از دستم برمیاد ٬ تو همین دنیا بهم بگو ؛ چرا که مطمئن باش مطاع گرانبهایی برای آخرتم ندارم که بتونی با این همه خوبیت معاوضه کنی . غریبه هیچ سرمایه ای بجز بی عاریش نداری !...

*** التماس دعا ***
یاحق ((نیمکت تنهائی من))

شهر عشق ما شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:27 ب.ظ http://shahre-eshghe-man.blogfa.com/

سلام
لذت بردم
به شهر عشق ما هم تشریف بیارید
التماس دعا

مسیح یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

:)

سلام بر مدیریت وبلاگ

بازم یکی از اون متنای اصیل یاسگونه که توش انسانیت و عشق به همنوع موج می زنه

با شناختی که این مسیح عادی داره از ملکه ی سرزمین آفتاب

می دونه که این حرفا قطره ای ناچیز از اقیانوس مهر و عطوفت پرستوی عاشق دیار وبلاگنویسای آسمونی هستن

امیدوارت حال خودت و فرمانروای سرزمین دلت خوب خوب خوب باشه

سربلند بمونی و ایرونی

خدائی دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:41 ب.ظ http://khodaei.blogsky.com



سلام دوست عزیز
وبلاگم به روز شد...
خوشحال میشم نظرت را براش ببینم
موفق باشی



قالبهای رایگان بلاگ اسکای
http://khodaeitemplate.blogsky.com

یک آسمان عشق پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.lovesky.blogsky.com

سلام حالا که پا به ماورا گذاشتی ..دعوتت میکنم به صفحه من بیای شاید یه چیزهایی پیدا کنی که ....

خوب من ۳ روز زودتر از شما یه شبنم روی علفها جا گذاشتن ...

دیانا پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:16 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
خوبی پرستو جون
گل گفتی خانمی
گاهی وقتا ما یه چیزایی داریم که قدرشونو نمیدونیم که دیگران حسرت داشتنشو دارند
این دلیل همون چیزیه که شده دغدغه ذهن من تو این روزا
تو این شبا منو هم دعا کن مهربون

مریم جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

یادته اون شعر دبستان؟
قطره قطره جمع گردد..وانگهی دریا شود
یاد اون افتادم!

یاس شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ق.ظ http://lovelyrose.blogsky.com/

سلام پرستوی عزیز
زیبا زیبا زیبا ...
و مثل همیشه تذکری که یادم رفته بود ...

راستی داشتم وصفی از تو رو مرور می کردم که خیلی وقت پیش توی وبلاگم نوشتم ...

(( پرستویی که بر روی گلبرگهای یاس سفید نقشی زیباتر از نفس گل می نگارد ... ))

دیدم واقعا راست گفتم ... !

موفق باشی

غریبه شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:50 ب.ظ http://myonlyseat.blogsky.com/

سلام بر استاد ادب و اخلاق
پرنسس بزرگوار ، میدونم که سرت خیلی شلوغه و وقت خوندن نوشته های لوج نشینانی همچون غریبه رو نداری (!) با این وجود این جسارت رو به خودم دادم که بیام و بهت بگم که نیمکت تنهائیم رو آپدیت کردم . با این امید که تو هم لایق بدونی و سری به کلبۀ درویشیم بزنی .

*نیکمت تنهائی من ... آپدیت شد*
یا حق

مهدی / بن بست ابهام یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:05 ب.ظ http://bun-bast.blogfa.com

سلام.
زیبا بود.
فعلا...

ستاره یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:24 ب.ظ http://shabemahtabi.blogsky.com


کاشکی ما هم به پاکی و صبور قطره بودیم .

بهروز(طلوع عشق) دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:47 ب.ظ http://behroozm2000.blogfa.com

((زمان نمی گذرد , عمر ره نمی سپرد !/ صدای ساعت شماطه , بانگ تکرار است / نه شنبه هست و نه جمعه !/ نه پار و پیرار است !/جوان و پیر کدام است؟ زود و دیر کدام؟ // اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست, /که عشق را به زوایای جان صلا زده ای./ ملال پیری اگر می کشد تو را,پیداست; / که زیر سیلی تکرار, / دست و پا زده ای, / زمان نمی گذرد./ صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است./ خوشا به حال کسی,/ که لحظه لحظه اش , از بانگ عشق سرشار است.))
سلام دوست من.... خوبی؟؟؟ آپم خوشحال میشم تشریف بیارید.... مرسی فعلا بای

مرجان سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ب.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام دوست گلم
شقایق وحشی از دیدن کامنت شما خیلی خوشحال شد و دلش می خواد که فراموشش نکنی بازم بیای
خیلی زلال نوشتی مخصوصا اون قسمتی که گفتی : شاید الان یه دست کوچولو سرمای شیشه پرورشگاه رو داره لمس میکنه اما میدونه فردا شبم خنده رو لباش نمیشینه
قشنگ نوشتی
بازم بیا
بای بای

قرار بلاگ اسکایی ها سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:15 ب.ظ http://1st-gharar.blogsky.com

سلام
::
::
::
<<<<اعلام زمان و مکان آخرین قرار سال ۱۳۸۵>>>>
::
::
::
به امید دیدار

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:17 ق.ظ

هادی چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:12 ق.ظ http://www.blackheart.blogfa.com

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد!
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد!

منم به روزم .سر بزنی خوشحال میشم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:53 ق.ظ

خدائی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ق.ظ http://khodaei.blogsky.com

سلام
التماس دعا داریم
حتما میام
میبینمت
موفق باشی
یا حق


قالبهای رایگان بلاگ اسکای
http://khodaeitemplate.blogsky.com

نرگسی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:12 ق.ظ

سلام پرستو خانم

کامنت محبت آمیز و سراپا لطفت رو در وبلاگ مسیح خوندم .
کامنتی که احساس جالبت رو نسبت به من و نسبت به مسیح می رسونه

وگرنه این پست هم حرفای مسیح عزیز نبود ... نمی دونم چه جور بوی دستای او به مشامت خورده !!! چون حرفای پریسا بود

من فکر نمی کنم تو با اون کامنت ارادت خودت رو به نویسنده ی وبلاگ رسونده باشی ، بر عکس مطمئن باش که ناراحتش می کنی با این حرفا

تنها تو نیستی که خوشت نمیاد برای نوشته هایی که اسم نرگسی زیرش هست کامنت بنویسی .

:)

متاسفم که دو پست پیش آزارت داد ... ولی اطمینان داشته باش اگه مسیح راضی نبود ، من هیچوقت به خودم اجازه نمی دادم این کارو انجام بدم .

اما من و او بارها این کار رو برای هم انجام دادیم ، و باز هم هر کی نتونه بنویسه ، دیگری این کار رو براش می کنه ... زیاد هم مهم نیست کی خوشش میاد ، کی بدش میاد ... مهم اینه که چراغ اونجا همیشه روشن بمونه

اگه یادت بیاد آشنایی من و تو هم قدمت داره . هنوز اولین کامنتت رو که ابراز ناراحتی می کردی از اومدن من به عادی ، به خاطر دارم .

مطمثن باش تو دنیا نه خوبی فراموش می شه ، نه بدی

...

پس

دلت رو صاف کن

صاف صاف

مثل آیینه

اون وقته که می تونه خیالت راحت باشه که تو دل اطرافیانت واسه همیشه جا داری

:)

...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:38 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

میخوام به زودی آپ کنم

نیاز شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:21 ب.ظ http://anthill.blogsky.com/

سلام....

تازه واردم.....

متنو که خوندم ....
به اخرش که رسیدم ناخوداگاه بغض کردم.....
زیبا بود....اما تلخ هم بود....

به دلم نشست...
خسته نباشی.....
به امید دیدار دوست عزیز.....

غریبه سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:44 ب.ظ http://myonlyseat.blogsky.com/

سلام بر پرنسس کبیر و فرمانروای قلب پاکش
اول ازت معذرت خواهی میکنم که اینقدر دیر جواب کامنتت رو دادم ٬ شرمنده .
اما بعدش میخوام باهات دعوا کنم (!) یعنی درسته ٬ نه واقعا درسته که تو بیای به وبلاگ من و من رو نشناسی ؟ یعنی درسته که کسی با غریبه آشنا باشه و بره روی نیمکتش بشینه اما یادش نیاد با کی همنشین شده ؟ یعنی ...
بعد میدونی کجاش جالبه پرستو خانوم (؟!) اینجاش جالبه که شما برای من آیدیت رو یادگاری میذاری در حالی که من شماره ی همراهت رو هم دارم ((-:
یک نگاه به آیدیم بنداز ٬ همون کنار گوشه های اد لیستت پیداش میکنی !!!
میبینی آبجی پرستو که چقدر زووود سن و سال میاد به سرمون (؟!) آشناها غریبه میشن و غریبه ها آشنا و ...
با این حال ٬ هر چند که یاس سفید غریبه رو فراموش کرده اما غریبه هیچ وقت بوی صفا و گرمی الطاف پرنسس رو فراموش نخواهد کرد ...
یا حق

حیتا دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ق.ظ

سلام
ا ز طریق *نیمکت تنهایی*با قلمت یا بهتر بگم با دلت،فکرت و روحت آشنا شدم.
آره،یاس سفید!
درست دست گذاشتی رو نقطه اصلی!
میدو نی مهم ترین نقطه برا یه شروع اساسی گذشتن از خود و در حد ضرورت خود خواه بودنه.اون وقته که متوجه خیلی از حقایق اطرافمون و موقعیت هایی خواهیم شد که خدا کمک به اونها رو اسباب *بزرگ شدن روح*ما قرار داده ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:44 ق.ظ

مرجان چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ب.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام یاس سفید من
برام خیلی عجیب بود که نوشته بودی آدرس منو از وبلاگ غریبه گرفتی ! چون من چندین و چند بار به وبلاگ شما سر زدم و راجع به پست هات نظر دادم حتی این پست !!!!!!!!!!!!!!
باشه دوست من حتما از بس سرت شلوغه متوجه نشدی
مرسی که از وبلاگم تعریف کردی این نظر لطف شماست . باور کن وبلاگ حقیر بنده اونقدرها هم شایسته تعریف نیست . شاید به خاطر دوستانم خواستم چنین وبلاگی داشته باشم اصلا همین حضور دوستانی مثل شماست که به من شور و هیجان میده که وبلاگمو آپ کنم .
خوشحالم کردی با اومدنت
بای بای

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ

میما حالت خوبه؟


گویا ...


سرت خیلی شلوغ پلوغه که همرو داری از یاد میبریا



خوبی واقعا


نگرانتیم مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


الهی قربون دل مهربون خیرت بشم

دفتر عشق پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:20 ب.ظ http://daftareshghe.blogsky.com

و باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است....
دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ...
آری دل شکسته ام بدجور گرفته است.....
قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت...
یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب!
قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم!
و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است....
دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای تو را کرده است....
یک عصر سرد پاییز ، یک نیمکت خالی ، و برگهای زردی که با همان نسیم آرام باد بر زمین میریزند....!
یک بغض غریب در گلویم ، یک احساس بر باد رفته در وجودم ، یک رویای محال در خیالم ، با پاهای خسته و دلی نا امید از این زندگی همچنان قدم میزنم با همان دل شکسته و دلتنگ.....
دستان خالی ام ، قلبی پر از آرزو در دل اما نا امید ، صحنه تلخ غروب در میان برگهایی که از درختان می افتند....
دلم خیلی گرفته است و دلتنگ تو هستم عزیزم....
بیا و با حضورت دستان گرمت را در دستان سردم بگذار ، این پاییز سرد را بهاری کن ، و به این برگهای زرد و خسته جانی تازه ببخش.....
بیا تا دوباره با دلی پر از امید و دلگرمی با حضور تو اینبار عکس پاییز را زیباتر از بهار برایت نقاشی کنم....

غریبه پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:43 ب.ظ http://myonlyseat.blogsky.com/

...
منطق تقدیم کنم یا دل
آخر سفره را نانی باید
راه را گامی
کویر را سرسبزی
تشنه چشمه طلب می کند
و چشم نگاه را
نگاه با کلام می آید
و کلام با سلام
*** پس سلام ***
...
سلام بر یاس سفید و فرمانروای قلب پاکش امیر
سلام بر پرستوئی که با حضورش اقبال را به سفره ام ارزانی می کند
و سلام بر تو ، توئی که با من ، همراه من و در کنار من بر نیمکت تنهائی ها تکیه زدی ...

نمیدانم سخنم را عامیانه بگویم یا در جذبه ی ادب ؛ نمیدانم کلام در فصاحت و بلاغت برانم یا در لفاف ایجاز و ایهام و حتی نمیدانم چه بگویم که درخوره نگاهت ، لایق لحظاتت و آرامش بخش ثانیه هائی باشد که بر من منت می نهی و نگاشته هایم را از منظر دیدگانت میگذرانی .
دریغ از آنکه قلمم تهی تر از آنست تا در خود تاب ایستادگی در برابر مهارت استاد اخلاقش را بیند و درون مایۀ ذهنم فقیرتر از بی نوایان حسرت کشیده است چه رسد به آنکه در پهنه سخن ، این افکار لجام گسیخته و قد خموده ام به خود قوای عرضه اندام در مقام پیشگاه ملوکانه حضرت عجل را بیابند ... پس بی باری کلامم را با غنای نگاهت پیوند میزنم و کشتی سخنم را به عمق دیدگانت رهنمون میدارم که ای دبیر علم و ادبم ، بدان که حضور منورت هر چند که دیرادیر بر ما ارزانی میشود ، کلام معطرت هر چند که در کشاکش روزگار ما را چشم به راه ، نگه میدارد و نگاه مشعشعت هر چند که چون ستاره سهیل بی مثال و به ندرت از ساحت نیمکت میگذرد ؛ اما شمیم ملاقات دیرپا و زودگذر در همان چند لحظه نوشتارت ، جان بی جان کلبه ام را چنان با جان جانان در می آمیزد که به شوق زیارت دوباره ات ، بی تاب بر در نظرات می ایستم و هر چند که دیدگانم زیاده خواهند و عقل بر نبود وقت مجالست با معلم ، حکم میدهد اما بر دل آرزومندم چه خرده گیرم که به تحقیق لذت مصاحبت با چنین فرهیخته ای ، هوش از سر و مشاهیر از کف میبرد چه رسد به قدرت استنباط و استنتاج .
لذا با عرض عذر به خود اجازۀ این جسارت را میدهم که گویم لحظات فراق از نظراتت برای غریبه آنچنان سخت و صعب است که از شدت انتظار کشیدن هر دم در ورطه هلاکت دست و پای میزند و نوشدارویی جز وصال پیاپی نمی یابد ؛ پس ای همنشین نیمکتم و ای همراه راه بی پایانم ، در هر زمان که بین فراغت روزگارت فرصت یافتی ، حقیر را از چشیدن آب حیات گفتارت بی نصیب مگذار که خاک قدمت طوطیای نگاه ماست و عطر حضورت آزین بنده مجالس گفت و شنود .
طومار سرگشاده ام را با همان آرزوی زیبای همیشگی ات که آرزومندی برای به اوج رسیدن آرزوهاست ، ختم میکنم و هر چند کلام را میتوان به یاری کلمات به پایان رساند ، لیک نیک میدانی که چشم انتظاری را نمیتوان این چنین سهل به جدائی کشاند ؛ پس بدرود نمیگویم چرا که این واژه به مزاج غریبه طعنۀ جدائی مزند و تنها آواز سر میدهم که ای یاس سفید ، به حق میسپارمت ...
یا حق

یاس شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ق.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

/|*|

الکس تکین شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:40 ب.ظ http://a75.blogsky.com

سلام یاس سپید
زیبا. پرمحتوا و موثر بود
امیدوارم که باز هم مطالب زیباتری رو از تو عزیز در این وبلاگ بخونم.
وقت کردی به ما هم سربزن
دوستدارت الکس تکین همونی که هنوز زیاد نمیشناسیش و متهم به راحت فکر کردن کردیش ((=

نفیسه یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:42 ق.ظ

سلام یاسی.منم دارم میام پیش تو.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:28 ق.ظ

* یاس سفید * سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

به زودی آپ میکنم


به زودیه زود


پس تا آنهنگام ....

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:46 ب.ظ





آپ کن




منتظرم

مهسا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ق.ظ



آدم ها مثل کتابن از روی بعضی ها باید مشق نوشت ... از روی بعضی ها باید جریمه نوشت ... بعضی ها رو باید چندبار خوند تا معنیشونو بفهمیم ... و بعضی ها رو باید نخونده دور انداخت سلام:مطالبت خیلی خوبه> توام مثل کتابی میمونی که ادم وقتی میخوندش خیلی چیزای خوب یاد میگیره...




سحر عظیمی

نرگسی پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:00 ق.ظ

سلام پرستو خانم

حسود هرگزنیاسود

من ومسیح وعقیق اصلا کارمون متن نویسی برای دیگرانه

شباهنگ اصلا یک ساله که نمیتونه بنویسه ولی این مسیح بود که کلید وبلاگشو گرفت ونوشت تا نذاره شباهنگ فراموش بشه

توهم اگروقت نداشتی خبر کن مارابرایت متن سفارشی بنویسیم!

نمی دونم چرا بعضی ها مثل تو چشم دیدن دوستی من وعادی راندارند..

تعجب می کنم مثلا شماروشن فکرهم تشریف دارین!

:)

دلتو صاف کن

دعا می کنم خدا به توهم چشم بصیرت بدهد

تا اطرافتو بهترببینی..

آمین یارب العالمین

:)

نرگسی ۲ پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 ب.ظ

پرستو خانم سلام

من اون نرگسی بالا بالا یی نیستم چون اون تقلبیه من خود نرگسی هستم

شاعر- متفکراسلامی- عاشق آقا- عاشق م..- وکشف بزرگ عیسی مسیح ودکترسرهنگ پاسدار..حواست باشه بابدکسی طرفی ها

من وپریسا وعقیق کارو زندگی مون نوشتن متنه

نرگسی اصلی پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:48 ب.ظ

پرستو خانم سلام

:)

من کشف بزرگ عیسی مسیحم ومرجع تقلید مسلمین بلاگستان..

ازتوهم خیلی دلخورم چون قدر من استاد آسمونی رانمی دونی......
امید وارم آقای همیشه غایبم ظهورکنه ارته چاه جم کران! وبساط شما ضددین ها رو ازروی کره فلات قاره قم جمع کنه

:)

من باکسی شوخی ندارم گفته باشم ها چون شاگرد عیسی مسیحم وازآسمون ها افتادم پائین..

توهم سعی نکن بین من وعیسی مسیح دعوا راه بیاندازی
اون عتیقه! فقط مال خودمه ومن شاگرداون هستم

یکی دیگه ازشاگرد های آسمونی عیسی مسیح شباهنگه که فعلا داره بچه داری می کنه و کلیدوبلاگشوداده به اون نویسنده آسمونی...... شاگرد اقلیدس ومعلم ارسطو

منهم که کاری ندارم بجزاینکه راه وبیراه وبابهانه وبی بهانه بنویسم برای عیسی مسیح که دوستت دارم عاشقانه

ولی حیف که خانمش منو تهدید کرده که تمام موهای سرم را میکنه و به عیسی مسیح هم گفته حق نداری متن بنویسی وچت کنی...

توهم بیخودی اصرارنکن عیسی مسیح رووادارکنی باز بحرتویل های بی مصرف بنویسه

:)

پرستو خانم حسود اصلا تو بمن واستادم چیکارداری؟؟ دلمون می خوادواسه هم متن عشقولانه بنویسیم....

من به کار تو وفرمانده خوشید کاری دارم؟؟

بسه دیگه ازالله می خوام گوش تورا بگیرد وبپیچاند ها
برایت دعای عمت نجیب بود می خوانم
وبیست هزارتا هم صلوات نذزکردم که دست ازسرکچل من واستاد آسمونی برداری.......
:)
دلتو صاف کن
شاعربی بدیل و ناشناخته وگم ناب دنیای اسلام... نرگسی

:)>>> این می دونی یعنی چی؟؟ نوعی هشداره مواظب باش.....

آخرین ترانه ی باران پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://tabar.blogsky.com

پرستو جان بادرودی گرم خدمت شما.......

بسیارخرسندم که یادی از من کردی وبا یادداشت کوتاهت مرابردی به خاطرات حدود دوسال پیش... شما جزواولین کسانی بودی که من مبتدی دروبلاگ نویسی با آنها آشنا شدم
وطبعا اولین نفری که نشان مرا دربین دوستانت قراردادی ومن همیشه ازشما سپاس گزارم و یاد می کنم...

به باورمن آشنایی دردنیای مجازی می تواند منجربه دوستی های محکم تری ازدنیای حقیقی منجرگردد چرا؟ چون آنسانها قبل از آشنایی ظاهری با احساس و نوع فکر ونگرش دیگران آگاه می شوند........ واین دردنیای دوستی های حقیقی بسیار طولانی ترازدنیای مجازی خواهد بود........
این زمینه بحثی بود که دراردیبهشت ماه درنمایشگاه کتاب بین من وتنی چند ازوبلاگ نویسان مطرح گریده و دوستان دراین مورد به نتیجه رسیدند.......... جای شما سبز امیدوارم درنما یشگاه پیش رو شما را نیز درکنارخودداشته باشیم که درزمینه وبلاگ نویسی پیش کسوتید ودارای تجربیات گرانبها.
بهرروی..من همیشه ازشما بعنوان یک وبلاگ نویس آگاه ومسلط نام می برم که نوشته های عاشقانه تان درسالهای پیش می تواند تندیل به یک کتاب عشق شود.. آفرین برشما

خوب اکنون شرایط همه ما تغییرکرده وشما وارد عرصه دشوارزندگی شده اید و طبعا بانگرشی تازه به مسائل نگاه می کنید اگرچه درهمین نوشته شما شوق طبیعت وانسانگرایی بگونه ای کامل و توام بازیبا ترین حس ممکن دیده می شود........ بهرروی من هم چنان دوستدار وارادتمند شما هستم وتمایل دارم اگرفرصتی داشتید با هم درگفتگویی درنت بیشترآشنا شویم.......

برای شما خانم سرشارازاحساس وشور انسانگرایی بهترین آرزوهارادارم......... دوست و دوستدارز و ارادتمند همه ساکنان شهراندیشه وشعور وآگاهی واحساس وخردورزی..
سهیک.............. آخرین ترانه ی باران...........
بدررود........... تا مهلتی بهتر.....

نرگسی اصلی پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:05 ب.ظ

پرستو خانم سلام

:) >>> یعنی مواظب خودت باش ها

من ازحسودی شما خیلی حرصم گرفته

خوب من وشباهنگ وعقیق کشف بزرگ فیلسوف بلاگ اسکای مسیح مقدسیم واین حسودی داره؟

:)
تواین متن های یکساله ام نگاه کن....... هرکجا نوشتن برای تو.......... دوستت دارم....... به تو فکرمی کنم
عشق منی!! برای عیسی مسیح نوشتم با پوشش الله

تو چقدرساده ای..... همسرعیسی مسیح فهمید ولی تو هنوز متوجه نشده ای؟؟ بابا تودیگه کی هستی؟

امیدوارم دوزاری کجت افتاده باشه و دیگه دنبال سئوالات بیجا نباشی.......

این ع خانم برای من خط ونشون کشیده وگفته نمی زارم مسیح مقدسو گول بزنی و مسیح مقدس هم دیگه نوشتنش نمیاد.......!!!!!!!!!!!!
چون یواش یواش کارداشت به جاهای بد بد می کشید

:)
پرستو خانم پاتو از کفش من و عیسی مسیح بکش بیرون وگرنه میگم برادر های سپاه وبلاگتو هک کنند ها...... گفته باشم......

شاعر وفیلسوف و متفکر منتظر امام همیشه غایب
نرگسی...........
بریت دعا می کنم به راه راست هدایت شوی
واز آقام تو چاه جم کران خواستم که همین روزها ظهورکنه

:) ومن دررکاب ایشان شمشیربزنم!

:)>>>>> متوجه که شدی حسود خانم؟؟؟

ندا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ب.ظ http://mordab.blogsky.com

سلام.بالاخره بعد از ۱۸ ماه دوباره نوشتم.اگه سر بزنیدمردابم جونی دوباره میگیره.ممنون از لطفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد