روزی به نام تو ...


* مثال همیشه دوستت دارم .. نه کم ولی بیش چرا *



گاهی اوقات دلم تنگ میشود .. و دلتنگی چه حس عجیبی است !


دلتنگ تو .. دلتنگ تمامی نفسهایت که بوی باران میدهد

دلتنگ تو .. دلتنگ ترنم عجیب سرانگشتانت .. دلتنگ رنگ خوشایند پیراهنت

و شاید دلتنگ تمامی نگاههایی که به کاغذها میکنی!


فنجانی قهوه آماده

من نشسته در کنار تو .. تو ایستاده در کنار من

من دلتنگ تو .. تو دلتنگ تمامی خودت !


گاهی اوقات دلم تنگ میشود

برای رویاهای کودکی .. برای روبانهای سفید رنگ موهایم

برای خانه قدیمی و شاید اینبار برای روزهایی که بر ما گذشت

نه چندان دور ! نه چندان دیر !


گاهی اوقات دلم تنگ میشود

برای لحظه ها .. برای شادیها .. برای سکوت

و شاید اینبار برای دلتنگی هم دلم تنگ میشود !

و من در باریکه زمان دوباره آغازگرم

و تو هنوز کوله بار گندمزار را زمین نگذاشته ای مرد من


گاهی اوقات دلم تنگ میشود

به تنگی روزنه بهشت !

اما هنوز هم همانم

همانی که عاشقانه دوستت دارم

و امروز روز توست ! روز تو ؟!



در همین نزدیکی

و اینبار خیریه محک .. کمک به کودکان مبتلا به سرطان

 * و امروز این تو هستی که دنیای دیگری را خواهی ساخت *

رؤیا فاصله را نمی شناسد ؛ بعد ندارد ؛ مرز ندارد  


لطفا بر روی نوشته های آخر کلیک کنید

چیزی شبیه بوی زندگی ...

* و زندگی آن چیزی است که در دلت معنا میگیرد *



یه حرف کوچیک :

بعضی وقتها .. بعضی چیزها آدم رو یکدفعه بلند میکنه و میندازه توی یه جایی از زندگی

درست مثل ماشین زمان .. فقط ای کاش اون چیزها همیشه چیزایی خوبی باشن

زندگی هر روز مزه مخصوص به خودش رو داره

یه روز ترشه مثل لواشک  .. یه روز شیرین مثل عسل

یه روز تلخه مثل چایی دیشلمه .. یا شایدم یه روز دل رو زود بزنه مثل زولبیا

ولی گاهی اوقات یه وقتایی زندگی خیلی چرب و چیلی و دوسا داشتنی میشه

مثل دیزی یا همون آبگوشت خونگی خودمون

تصورش رو بکن .. وقتی میزارنش جلوت و رنگ نارنجیش تو چشمات نقش میبنده چه

برقی میزنه اون چشمات .. اونوقت یواش یواش بوی گوشت و دمبه که به دماغت میخوره

ته دلت قیلی ویلی میره و همون موقع دستت ناخداگاه میره به سمت ظرف و نون سنگگ

و بسمه اله .. تازه اگه سبزی خوردن و لیمو شیرازی هم تنگش باشه دیگه فوهااااا ...

اونایی که آبگوشت دوست ندارن الان کلی عق زدن ولی اونایی که عاشق این غذای ایرونی

و قدیمی هستن خوب میدونن من چی میگم

حالا همه این حرفارو زدم نه برای اینکه فردا بار سفر ببندی و بری تو دشت و دمن

بساط دیزی راه بندازی .. نه ! اولا آخه ماه رمضونه .. دوما این همه ته معده ات الکی اسید

ترشح نکرد که همش با خوردن یه کاسه دیزی تموم بشه

میخواستم بگم گاهی اوقات کوچیکترین چیزایی زندگی هم

میتونه به روزها و لحظه های ما رنگ و بوی تازه ای بده

حتی اگه مثل دیزی اینقدر چرب و چیلی نباشه

یکم که دقت کنی میبینی خیلی وقته که روزهات برات تکراری شدن

فکر میکنی هیچ چیزی نیست که بتونی ازشون لذت ببری و بقیه رو هم تو لذتت

شریک کنی .. اما یکم که دقت کنی میبینی حتی میتونی با بوکشیدن یه چیز

ساده پرت شی به تمام روزای قشنگ بچگیت

و یا شایدم اونقدر قوی باشی که بتونی تو این روزا هم خاطراتی به قشنگی همون

خاطرات گذشته داشته باشی

شاید هر چیزی بتونه بوی قشنگ زندگی رو بهت نشون بده

شاید هر چیزی


در همین نزدیکی

و اینبار خیریه محک .. کمک به کودکان مبتلا به سرطان

 * و امروز این تو هستی که دنیای دیگری را خواهی ساخت *

رؤیا فاصله را نمی شناسد ؛ بعد ندارد ؛ مرز ندارد  


لطفا بر روی نوشته های آخر کلیک کنید

فرصتی دیگر برای تو ...

 * به نام پروردگار صداقت و مهر *  

پروانه ها آنقدر کوچکند

که جای کسی را نمیگیرند

اما نگاه کن

باز میبینی چه فروتنانه خود را از وسط تا میکنند؟

 و ای کاش که دلهای ما هم بتواند جایی باز کند برای آنان که جایشان براستی کوچک است

با قلبی سرشار از امید و توکل بر خداوند آسمان و زمین اعلام میدارم که :

* خیریه فعال و آزاد یاس سفید از امروز فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کرد*  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

درهمین نزدیکی :  

و این نزدیکی زنی است که بوی محبت میدهد ... 

خانم « ج » که دارای سه فرزند ۱۳ - ۱۱ و ۶ ساله است .. از بیماری رماتیسم قلبی رنج می برد. 

همسر معتادش ۷ سال پیش خانواده را ترک کرده است. خانم « ج » در منزل پدرش زندگی میکرد اما با فروش منزل پدری به ناچار در اتاقی محقر در منزل خواهرش ساکن است. 

 این خانم قبل از تشدید بیماری قلبی با کار کردن در منازل مردم امرار معاش می کرد و در حال حاضر با تشدید بیماری و عدم توانایی قادر به کارکردن نیست و اینک فرزند ۱۳ که او هم به بیماری دیابت گرفتار است .. تنها نان آور خانواده است. 

جالب این است که این پسر ۱۳ ساله با وجود بیماری و کارکردن دانش آموز ممتاز ی است. و اینک چنین استعدادی بدلیل اجبار به کار و قادر نبودن به تامین هزینه تحصیل میرود که از علم و ادامه تحصیل محروم شود.  

از طرفی قلب مادر نیاز به تعویض دریچه میترال دارد  و هزینه این جراحی حدود سی میلیون ریال برآورد شده است.  

خیرین و علاقمندان به کمک به این خانواده می توانند کمک های خود را به حساب : 

بانک تجارت - شعبه یوسف آباد - جاری ۳۱۳۲۴۶۳۷ به نام « موسسه خیریه و فرهنگی محسنون » واریز نموده و فیش مربوطه را با قید اینکه مربوط به کمک به خانم ج است به شماره ۸۸۷۱۱۴۹۷-۰۲۱ فکس فرمایید.

رؤیا فاصله را نمی شناسد ؛ بعد ندارد ؛ مرز ندارد  

چراکه.. شاید اکنون این منم کنار تو .. . . گرمای نفس هایم را حس نمی کنی..! ؟ 

با تشکر از محبت های بی پایانتان 

امید دارم که گامهایتان حتی با اسکناسهای کمرنگ و کم بعد  

برای لحظه ای بر باجه بانک بایستد و قلبتان سرشار از عشق 

 تکه ای از دوست داشتن را معنا کند ...  

 * و امروز این تو هستی که دنیای دیگری را خواهی ساخت *