* پاکترین لحظه ها ثانیه هایی نایابند *
زمانی ست که به چیزی دگر جز خود میندیشی
و آرام بر خدا زمزمه میکنی تا بیابد گمشده ای را
آن زمان تویی و آرزویی دگر برای انسانی دگر شاید که کسی هم برای تو
لحظه ای کوتاه آرزومند باشد و زمزمه وار
حرفی از ناگفته ها :
پروانه ها آنقدر کوچکند
که جای کسی را نمیگیرند
اما نگاه کن
باز میبینی چه فروتنانه خود را از وسط تا میکنند؟
و
* یک تشکر *
« و تو ای عزیز ترین خالصترین و صمیمانه ترین تشکرات مرا بپذیر »
ممنونم که در نبود من دروازه های سرزمینم رو باز نگه داشتی
و حقیقتا انقدر گرفتار هستم که این عبادتگاه بزرگ رو فراموش کرده بودم
هزاران بار ممنونم از تمامی مهربانیهایت
باشد که همسفری لایق باشم برای راه بی پایانت...
سلام
مدتی که مثل سابق بچه های بلاگ اسکای اون انرژی و عشق شونو برای نوشتن از دست دادن نمی دونم امیدوارم که همانند قبل اون جو صمیمی بین خانواده بلاگ اسکای برقرار بشه
به امید روزهای بهاری
..:: امیر ::..
سلام یاسی جان. من نمی دونستم که وبلاگ داری. وگرنه حتما زودتر سر می زدم. البته که خودتم مقصری
سلام
کجایید چرا دیگه به ما سر نمی زنید
چیزی شده
این جا خیلی قشنگه ...
موفق و شاد باشید
در پناه حق
خدایا چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود ...
و برای تو پرستوی عزیزم ...
.
.
.
پروانه ها ...
واقعا زیبا بود ...
..
امیدوارم همیشه موفق باشی
سنگین گذشت لحظه از هم جدا شدن
این بود انتهای همان اشنا شدن
ما را به دست باد سپردند مثل ابر
درد اور است در دل طوفان رها شدن
وقتی دلی برای تو ایینه میشود
انصاف نیست دشمن ایینه ها شدن
وقتی سکوت حنجره را فتح میکند
انصاف نیست فرضیه همصدا شدن
ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به از هم جدا شدن
[گل][گل][گل]
سلام دوست من.. خوبی؟ دیگه به ما سر نمیزنیا......[چشمک]
سلام پرنسس مهربون
خوبی؟
خانمی چرا آپ نمیکنی؟
سلام
از اینکه دیر به شما سر زدم شرمنده ام .
عزادار یکی از نزدیکترین دوستانم بودم و از غم از دست دادن وی میسوزم و .........
اون یکی از دوستانمون بود و وبلاگ نویس که دیگه بینمان نیست.
موفق باشید
خیلی قشنگ مینویسی ...موفق باشی ....اگه خواستی تبادل لینک کنیم
درود بانو پرنسس !
سلام پرنسس گل
کجایی خانمی؟
سلام
:)
اومدم برای عرض تیریک
به دو مناسبت
نه
به سه مناسبت
:)
سربلند بمونی و ایرونی
سلام دوست قدیمی
یه سر بزن
سلام . خوبید؟
واقعا وبلاگتون پر محتوی و پر مغز بود . لذت بردم . خوشحال خواهم شد اگر به وبلاگم سر بزنید و از نظرات سازنده خودتون بهره مندم کنید . یا حق . بای
ه دختره نابینا تو این دنیای نامرد زندگی میکرد ..... اون دختر یه دوست پسر داشت که عاشق اون بود ..... دختره میگفت : اگه بینا بودم همیشه و در همه حال کنار اون پسر میمونم ..... یه روز یکی پیدا میشه که چشمهاشو میده به اون دختر ..... وقتی بینا میشه میبینه پسره هم نابیناست پس بهش میگه برو دیگه دوستت ندارم ..... پسر با لبخند تلخی میگه : باشه میرم ولی مواظب چشمهام باش .............
*****************