لحظه ای که خداوند میخندد ...

* پاکترین لحظه ها ثانیه هایی نایابند *

 زمانی ست که به چیزی دگر جز خود میندیشی

و آرام بر خدا زمزمه میکنی تا بیابد گمشده ای را

آن زمان تویی و آرزویی دگر برای انسانی دگر شاید که کسی هم برای تو

لحظه ای کوتاه آرزومند باشد و زمزمه وار

حرفی از ناگفته ها :

پروانه ها آنقدر کوچکند

که جای کسی را نمیگیرند

اما نگاه کن

باز میبینی چه فروتنانه خود را از وسط تا میکنند؟

و

* یک تشکر *

« و تو ای عزیز ترین خالصترین و صمیمانه ترین تشکرات مرا بپذیر »

ممنونم که در نبود من دروازه های سرزمینم رو باز نگه داشتی

و حقیقتا انقدر گرفتار هستم که این عبادتگاه بزرگ رو فراموش کرده بودم

هزاران بار ممنونم از تمامی مهربانیهایت

باشد که همسفری لایق باشم برای راه بی پایانت...

 

نظرات 65 + ارسال نظر
عاشق-۸۰ شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:34 ب.ظ http://ashegh-80.blogsky.com

سلام
مدتی که مثل سابق بچه های بلاگ اسکای اون انرژی و عشق شونو برای نوشتن از دست دادن نمی دونم امیدوارم که همانند قبل اون جو صمیمی بین خانواده بلاگ اسکای برقرار بشه
به امید روزهای بهاری
..:: امیر ::..

بهنام یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.behnum.mihanblog.com

سلام یاسی جان. من نمی دونستم که وبلاگ داری. وگرنه حتما زودتر سر می زدم. البته که خودتم مقصری

سحروفریده دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:13 ق.ظ http://www.saharfarideh.blogfa.com/

سلام
کجایید چرا دیگه به ما سر نمی زنید
چیزی شده

یاس سپید سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:24 ب.ظ http://mmfh114.persianblog.com

این جا خیلی قشنگه ...
موفق و شاد باشید
در پناه حق

یاس پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:02 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com/

خدایا چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود ...
و برای تو پرستوی عزیزم ...
.
.
.
پروانه ها ...
واقعا زیبا بود ...
..
امیدوارم همیشه موفق باشی

بهروز(طلوع عشق) پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:50 ب.ظ http://behroozm2000.blogfa.com

سنگین گذشت لحظه از هم جدا شدن
این بود انتهای همان اشنا شدن
ما را به دست باد سپردند مثل ابر
درد اور است در دل طوفان رها شدن
وقتی دلی برای تو ایینه میشود
انصاف نیست دشمن ایینه ها شدن
وقتی سکوت حنجره را فتح میکند
انصاف نیست فرضیه همصدا شدن
ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به از هم جدا شدن

[گل][گل][گل]
سلام دوست من.. خوبی؟ دیگه به ما سر نمیزنیا......[چشمک]

دیانا سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ب.ظ http://justkhodam.blosgsky.com

سلام پرنسس مهربون
خوبی؟
خانمی چرا آپ نمیکنی؟

ساغر شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.sokoote-del.blogsky.com

سلام
از اینکه دیر به شما سر زدم شرمنده ام .
عزادار یکی از نزدیکترین دوستانم بودم و از غم از دست دادن وی میسوزم و .........

اون یکی از دوستانمون بود و وبلاگ نویس که دیگه بینمان نیست.

موفق باشید

نقطه سر خط . شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:28 ب.ظ http://mahditahavi.blogsky.com/

خیلی قشنگ مینویسی ...موفق باشی ....اگه خواستی تبادل لینک کنیم

دریاباری یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:36 ب.ظ http://dagh.blogsky.com

درود بانو پرنسس !

دیانا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ http://justkhodam.blosgsky.com

سلام پرنسس گل
کجایی خانمی؟

مسیح جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

:)

اومدم برای عرض تیریک

به دو مناسبت

نه

به سه مناسبت

:)

سربلند بمونی و ایرونی

حرفهای نگفتنی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:36 ب.ظ http://mimic.blogsky.com

سلام دوست قدیمی
یه سر بزن

محمد مهدی شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:34 ق.ظ http://www.eshghemasihai.blogfa.com

سلام . خوبید؟
واقعا وبلاگتون پر محتوی و پر مغز بود . لذت بردم . خوشحال خواهم شد اگر به وبلاگم سر بزنید و از نظرات سازنده خودتون بهره مندم کنید . یا حق . بای

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ق.ظ

ه دختره نابینا تو این دنیای نامرد زندگی میکرد ..... اون دختر یه دوست پسر داشت که عاشق اون بود ..... دختره میگفت : اگه بینا بودم همیشه و در همه حال کنار اون پسر میمونم ..... یه روز یکی پیدا میشه که چشمهاشو میده به اون دختر ..... وقتی بینا میشه میبینه پسره هم نابیناست پس بهش میگه برو دیگه دوستت ندارم ..... پسر با لبخند تلخی میگه : باشه میرم ولی مواظب چشمهام باش .............
*****************

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد