* گاهی فکر می کنم رویاهایم را *
بیشتر از احساس حقیقت آن دوست دارم
گاهی از رسیدن می ترسم از تمام شدن این انتظار
حرفی از ناگفته ها:
و بعد از رفتنت ...!
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تورا با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای
در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
« دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
ومن تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تورا در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم »
همین بود آخرین حرفت !!
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را
به روی اشکی از جنس غروبه ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟!
نمی دانم چرا رفتی؟!
نمیدانم چرا ؟ شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا ؟ تا کی ؟ برای چه ؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره
با مهربانی دانه برمی داشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
که من بی تو
تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد
که من بی تو
هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
ومن بی آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام
برگرد!
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
« تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم »
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمیدانم چرا؟!
شاید به رسم عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت
دعا کردم.
« غصه های بزرگ همیشه برای آدمهای بزرگن »
ایمان میخواهد و صبر
سلام
ممنونم که هنوزم تنهایم نذاشتید
امید دارم که دلای پاک و مهربونتون هیچوقت
غصه نداشته باشه
برای باغ سرسبز آرزوهاتون قشنگترین
خاطره ها رو آرزومندم
پاک باشید و زیبا
* یاس سفید*
سلام یاس گلم
عالی بود
امیدوارم که یه روزی برسه که واسه همیشه پیش هم باشید
موفق باشی
سلام
مرسی از نوشته هات خوبه
خوشحال میشم به منم
________xxxxxx____________xxxxxx
______xxxxxxxxxxx______xxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
____________xxxxxxxxxxxxxxxxx
_______________xxxxxxxxxxxx
_________________xxxxxxxx
__________________xxxxxx
___________________xxxx
___________________xxx
__________________xx
_________________x
_______________x
سر بزنی
من عاشق این شعر حیدر زادم
برام تداعی بهترین و غم انگیز ترین روزای زندگیمه
با این متن منو بردی به دنیای خاطراتم..............................
سلام پرستو عزیز
خیلی خیلی زیبا نوشتی... لذت بردم از خواندنش
امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق باشی
خوشحال میشم به من هم سر بزنی....
منتظرم........
سلام عزیز نازنین و... خوبی؟
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
*****
بانوی همیشه من.
همیشه من..................
سلام خوبی پرنسس
وب قشنگی داری
به من هم سر بزن
منتظرم
بای
--------
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد رنگها رنگ دگر میگریند
عشق هامی میرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده با جا می ماند
---------------
سلام ... پاکترینها تقدیم به تو ...
فوق العاده بود ...
موفق باشی
بعد از مدتی طولانی دوباره حالم بد شد.شعرت فوق العاده بود.(امون بده)
او نظر قبلی که نوشتم خیلی ماشینیه ... دلیلشم اینه که اون موقع خیلی خواب آلود بودم .
متنی که نوشتی خیلی عالی بود پرستو جان ...
در ضمن حداقل به خاطر متنهای خوشگلت هم که شده هیچ وقت تنها نمی مونی !!
موفق باشی
سلام به مخاطب من....
با چای پنج فیل می شود
عاشق زنی شد که خودش را از چشم پلیس
مخفی کرده است
ده دقیقه بعد
بر پوست مرطوبش می توانی دست بکشی
عریان شوی
و به جای نوشیدن چای شیطنت کنی
به خنده از لب هایش دور شوی
............................................
به دیداری دوبار امیدوار
کسی حس کرد
که من بی تو
هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
*************************
دوست من زیبا مثل همیشه...
منتظرم.!
سلام دوست من
زیبا بود ولی و سبز
من فقط از خودم می نویسم هر چند نازیبا
به من سر بزنید -- شاید تلنگر باشم ---
سلام!
در این زمستان سرد قلبها
به کسی که برای تو سبد سبد محبت هدیه کرده
با لبخندی زیبا پذیرایی کن و
به او بگو دوستش داری
عالی بود .بازم به من سر بزن
سلام
پرنسس عزیز
شعر زیبایی بود
ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا
سلام دوست عزیز
شعر زیبایی بود
به روزم خوشحال میشم سر بزنی
سلام
نمی دونم چرا همیشه ما توی رویا زندگی می کنیم. همیشه آنچه را که نداریم در آن جستجو می کنیم. گاهی شیرین و گاهی تلخ. ایکاش بعضی رویاها به واقعیت می پیوست.
نمی دونم چرا وقتی اینجا میام احساس آرامش خاصی بهم دست میده. انگار یه دوست قدیمی از دست داده رو دوباره پیدا می کنم.
باز هم سر می زنم و همیشه.
موفق باشید.
سلام احساسات پاک و قشنگی دارید نوشته هاتون هم خوبه من پیشنهاد میکنم بهتون شعر و به خصوص غزل معاصر رو بیشتر در زمینه تصویر سازی مطالعه کنید و اگه دوست داشتید به وب من هم یه سری بزنید ۲ تا از کار هامو نوشتم (یه غزل و یه دوبیتی ) بخونیدش اسم وب من خاطر ه های بارانی است منتظر نظریات خوب شما هستم مثل بارون همیشه پر طراوت باشید مهندس شاه علی
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مثه همشه
ایمان
تو یکی از بهترینایی
یکی از زیبانویسانی
درسته که بعضی مطالب مال خودت نی
اما انتخابگر خوبی هم هستی
موفق باشی سپید بانو
یاشار دروسیان
خیلی لذت بردم موفق باشی
tabarestan_ba2004: شیطان گفت : خواستن است ، گرفتن و تملک .
خدا گفت : لیلی سخت است ، دیر است و دور از دست .
شیطان گفت : ساده است ، همین جایی و دم دست . و دنیا پر شد از لیلیهای زود ، لیلیهای ساده اینجایی ، لیلیهای نزدیک لحظهای .
خدا گفت : لیلی زندگیست . زیستنی از نوعی دیگر . لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود .
مجنون زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و
t: خدا گفت : لیلی یک ماجراست ، ماجرایی آکنده از من ، ماجرایی که باید بسازیش شیطان گفت : یک اتفاق است ، بنشین تا بیفتد . آنان که حرف شیطان را باور کردند . نشستند و لیلی هیچگاه اتفاق نیفتاد . مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازدt خدا گفت : لیلی درد است ، درد زادنی نو ، تولدی به دست خویشتن . شیطان گفت : آسودگی است ، خیالیست خوش . خدا گفت : لیلی رفتن است . عبور است و رد شدن . شیطان گفت : ماندن است ، فرو رفتنِ در خود . خدا گفت : لیلی جستوجو است ، لیلی نرسیدن است . نداشتن و بخشیدن .
شیطان گفت : خواستن است ، گرفتن و تملک . خدا گفت : لیلی سخت است ، دیر است و دور از دست . شیطان گفت : ساده است ، همین جایی و دم دست . و دنیا پر شد از لیلیهای زود ، لیلیهای ساده اینجایی ، لیلیهای نزدیک لحظهای . خدا گفت : لیلی زندگیست . زیستنی از نوعی دیگر . لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود . مجنون زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و میدانست که لیلی تا ابد طول میکشد ...
سلام دوست من
بسیار زیبا بود ولی تا الان فکر می کردم از خودته
یه پیشنهاد : مگه وبلاگ مال خودت نیست ؟
پس فقط از خودت بنویس فقط و فقط
به من سر بزن دوست من -- شاید تلنگر باشم --
سلام پرستوی عزیز
آره
واقعا گاهی پیش میاد که آرزوی رسیدن به یه رویا از وصال شیرین تره
امیدوارم هیچ وقت به تجربه ی صحت این احساس دست پیدا نکنی
:)
چه آرزوها
که داشتم من
و دیگر ندارم
...
تو زمان حال بودن خیلی خوبه
و آینده نگری هر چند لازمه
و گاهی نجات بخش
ولی
گاهی رنج آوره
خب
حس می کنم نوشته های این پستت
به جز اونایی که با رنگ ارغوانی نوشته شدن
زیاد با حرف دلت تناسب ندارن
شاید از روی دلتنگی نوشته شده باشن
نمی دونم
ولی دوست دارم فقط در مورد ارغوانیهاش بنویسم
« غصه های بزرگ همیشه برای آدمهای بزرگن »
ایمان میخواهد و صبر
...
فکر می کنم از این درست تر نشه چیزی نوشت
:)
سربلند بمونی و ایرونی
یاس مهربون عزیز- نبینم اینقدر غمگین باشی!
دوست دارم همیشه شاد باشی.
امیدوارم غبار غم هیچوقت هیچوقت هیچوقت روی صفحه دل کوچیکت نشینه.
شاداب و سربلند باشی!
الهام
سلام
خسته نباشی
چطوری پرستو خانوم ؟
حالت خوبه ؟
کم پیدا هستی ؟
هرجا که هستی و خواهی بود امیدوارم که موفق وپیروز و تندرست باشی
به خدای بزرگ می سپارمت
ارادتمند:مهدی
کمی طولانی بود ... ولی بسیار زیبا ...
خوشگل نوشتی خوشگل خانم
زیبا بود
حرفای کوتاهت حرف نداره
نسیم