سایه پاییز ...

* سایه را بر تو افکندم تا بت من شوی!! *

« نزدیک تو میشوم .. بوی بیابان می شنوم
به تو میرسم .. تنها میشوم!!
کنار تو تنهاتر شده ام
از تو تا اوج تو .. زندگی من گسترده است
از من تا من .. تو گسترده ای
با تو برخوردم به راز پرستش پیوستم
از تو براه افتادم .. به جلوه رنج رسیدم
و با این همه ای شفاف! و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو بدر نیست
زمین باران را صدا میزند .. من تورا
پیکرت را زنجیره دستانم میسازم .. تا زمان را زندانی کنم
باد میدود و خاکستر تلاشم را میبرد
چلچله میچرخد .. گردش ماهی آب را می شیارد
فواره میجهد : لحظه من پر میشود! »



حرفهای یواشکی :
بلاخره بوی پاییزم داره میاد .. از اون روزای آخری که آدم دلش میخواد بره زیر
درخت افرا و تا جون داره داد بزنه.
هنوز مسافرم .. اینبار من .. کنار تو!
سرزمین گرم تو بوی بودنهای دور میده و من چند روز دیگر مجبورم که برگردم
به سرزمین پر سرو صدای خودم.
اما یه چیز رو بدون .. برام فرق نمیکنه کجا باشم .. همیشه عاشقت میمونم
حتی با این همه فاصله!
دلم میخواد دلتنگم نشی و  تا میتونی تو تموم لحظه هات به یادم باشی.
منم قول میدم که بازم منتظرت بمونم تو تموم لحظه ها.

« پاییز هم برای زیبایی اولین خاطره دیدار کافی نیست »
اگر که تو در کنارم نباشی!

نظرات 31 + ارسال نظر
عادل چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ق.ظ http://www.swf.blogsky.com

سلام..........من اول شدم ..
پاییز همیشه غم انگیز و دلگیره
تو آخرین روز های تابستان
از الان دلم گرفته

*پرنسس * چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:03 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com


« پاییز هم برای زیبایی اولین خاطره دیدار کافی نیست »
اگر که تو در کنارم نباشی!


پاسسز نرسیدتون مبارک
میلاد مهدی عظیم هم مبارک
شاد باشید و سربلند

* یاس سفید*


مرد یخی چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ق.ظ http://isis.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالب و زیبایی دارید
بازم پیشت میام
مرد یخی

مسعود چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:37 ق.ظ http://literature.blogsky.com

salam
dastetoon dard nakoneh
omidvaram movaffagh o pirooz bashin
be omide fardaei behtar

راشیل چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:54 ق.ظ http://rashil.blogfa.com

سلام
عیدتون مبارک
برگ پائیزم بی تو میریزم ...

پرنده تنها چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:52 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

پاییزو دوست دارم هنوز

... من خودم و چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:14 ب.ظ http://3tadoost

خوش گذشت ؟ (;


پ.ن : سوال کردما !((((‌: مگه میشه خوش نگذشته باشه D:

مسیح چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:45 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com




سلام بر بانوی ایرونی


:)

خودت که مسیحو می شناسی
دوست داره همیشه رنگ سلاماش سبز باشه
ولی خوب
می دونم که سلامای من دقیقا به همون رنگین که
تو دوست داری
و دلت می خواد که اونا رو
اون رنگی ببینی

پس یه سلام به عظمت پاکی دلت
و به همون رنگی که دلت می پسنده

البته سلامای مسیح به رمانتیکی سلامای تو نیستن
ولی توشون می تونی تموم فصلا رو ببینی
طراوت بهار و گرمای تابستون و تلون پاییز و شکوه زمستون

راستش می خواستم برای دو پست قبلیتم کامنت بذارم
ولی نتونستم
البته دلیلش این نبود که تو کمتر وقت می کنی بهم سربزنیا
نه
اصلا از این فکرا نکن
مسیح همیشه به یاد دوستاش هست و
چه بیان سراغش و چه نیان
هیچ وقت ازشون توقع زیادی نداره

راستش با خوندن اون پستا یه کم ترس ورم داشت
رسیدن مهر و پاییز
همیشه برام شادی آفرین و حسرت زا و ترسناک بوده
حالا چرا این همه حس نامتجانس با هم میان سراغم بماند
...
و یه حسی تو متن قبلیت بود که هراسمو بیشتر کرد
نمی دونم
واقعا نمی دونم چی بود
شایدم همون هراس همیشگی از پاییز بوده

مسیح پاییزو نمادی از خودش می دونه و
خودشو نمادی از پاییز
نه فقط به خاطر این که تو فصل پاییز به دنیا اومده
نه
پاییز فصل برداشت محصوله
فصل باز شدن مدارسه
فصل زرد شدن برگاس
فصل بازگشت پرستوهاست
(کی میگه پرستوها توپاییز می رن ؟؟ مسیح میگه اونا توپاییز برمی گردن)
فصل ...
خانوم اجازه ؟؟!!
انشا نمی نویسیما
بعدا نیای بگی چرا این قدر مختصر نوشتی

تموم اینا به نظر مسیح نشونه های کمالن
نشونه های آغازن
آغازی برای پوست انداختن
آغازی برای نو شدن
آغازی برای تولدی دیگر
آغازی برای شناختها و آشناییهای تازه

ومسیح همیشه از این حس هراس داشته و داره

...

دیگه کم کم باید برگردی
می دونم که اوقات خوش و زیبایی رو تو این مدت تجربه کردی
که تا ابد خاطرشون تو ذهن پاکت به عنوان بهترین اوقات عمرت موندگار می شه
امیدوارم که از این اوقات خوش تو زندگیت اون قدر باشه
که هر بار به مرورشون می شینی وقت کم بیاری

درس و مخشاتم که دیگه داره شروع می شه
امیدوارم بتونی طوری زمانو مدیریت کنی که
نه عاشقی بتونه جلوی درس خوندنتو بگیره
و نه درس خوندن فرصت عاشقی رو هدر بده

می دونی ؟
به نظر مسیح
عاشقانه درس خوندن
و یا درس خوندن رو تکلیفی برای عاشقی دونستن
می تونن راهکارایی باشن برای کنار اومدن با درس و مشق

اما عاشق درس بودن
و واقع بین بودن
و آینده نگری
اگه با هم توام بشن
هیچ راهی برات نمی مونه
جز این که باور کنی
الان
تو این موقعیت
هیچ کاری بهتر از درس خوندن نیست

یه همسر ایده آل
برای یه مرد ایرونی
حتما نباید علامه ی دهر باشه
حتی لازم نیست که سواد داشته باشه
ولی
یه بانوی ایرونی
اگه بخواد به خود باوری برسه
و خودشو حداقل به خودش اثبات کنه
و یا حتی اگه بخواد
ایثار کنه
و خودشو فدای همسر و عشقش کنه
هر چی توانمندتر باشه
کارش با ارزشتره

این که می گن یه دل دارم و یه دلدار
یا تموم قلبم به یه نفر تعلق داره
یا توی یه دل بیش از یه عشق جا نمی گیره
یا ...
به نظر مسیح
درسته
ولی
اکثرا ازش برداشتی می کنیم
که به نظر مسیح
اون برداشت
درست نیست

جلوه ی عشق
تو ذهن مسیح
به شکل یه دیوار نیست
اگرم شکل دیوار باشه
شکل دیواری نیست که از پایین و روبرو بهش نگاه کنی
مثل دیواریه که از بالا دیده بشه
ارتفاع نداره
طول داره
مثل یه رودخونه
که طول داره و عمق

تو هر جای این رودخونه که باشی
توی رودخونه ای
یکی ممکنه تو قسمتی از رود باشه که شیب زیادی داره
و آب تو اون قسمت سرعتش زیاده
یکی ممکنه تو قسمتی از رود باشه که سنگای زیادی داره
و آب در اثر برخورد با اون سنگا خروشان به نظر میاد
یکی ممکنه تو قسمتی از رود باشه که آبش گل آلود باشه
یکی ممکنه تو قسمت عریضی از رود باشه
که شیبشم کمه و آرامش و وقار خاصی داره
تو هم ممکنه به هر کدوم از قسمتای اون بری و خودتو توی رود عشق شناور کنی
هر جا باشی
عاشقی
و تو عشق ؛ غوطه ور
هیچ کس هم نمی تونه ادعا کنه که عاشق نیستی
چون دقیقا توی آبی
و هیچ کس هم نمی تونه
ازت توقع داشته باشه که
تو همون حال که تو قسمت شیبدار رودی
تو قسمت آرومش باشی
یعنی
تو هر لحظه
یه نوع عشقو بیشتر نمی تونی تجربه کنی

ولی

اگه

به جای غوطه ور شدن تو رودخونه ی عشق
تو آب این رود حل بشی
و با رود یکی بشی
کسی می تونه بگه که تو کجای رودی ؟
کسی می تونه بگه که تو
توی قسمت کم عمقی یا عمیق یا پرشیب یا آروم یا گل آلود یا ... ؟
اون وقت تو جزئی از رودی
و رود
به جز تو هیچ نیست
اون وقته که تو خود عشقی
عشق مجسم
عشقی عام و فراگیر
که نمی تونه بیش از یک ؛ مقداری رو به خودش تخصیص بده


حالا

اگه به جای این که
شیرجه بزنی تو آب رود
رود عشقو تو دلت جای بدی
و به جای حل شدن توی رود
اجازه بدی رود توی وجودت جاری بشه

اون وقت
تو کجای عشق قرار داری ؟
چه نوع عشقی تو دلته ؟
می تونی بین قسمتای مختلف رود تمایزی قائل بشی ؟
می تونی بگی من بیش از یه عشق دارم ؟
می تونی بگی من نوع خاصی از عشقو تو وجودم ندارم ؟

...

اگه عاشق باشی
و اگه دلت با ظرفیت واقعیش کار کنه !!!
اون وقته که
در عین این که دلت به یه نفر بیشتر تعلق نداره
ولی
عشق همه ی دنیا تو دلت جا داره
همه رو دوست داری و عاشقشون هستی
و در حالتی که
وجودتو ذهن و فکر و احساستو به یه نفر تقدیم کردی
در واقع
تموم عشقی رو که
به تموم دنیا داری
بهش هدیه دادی
یه پکیج کامل
که اسمش دله
و
توش یه رودخونه خروشان و با عظمت جاریه
که اسمش عشقه

عشقی که من و تو و ما رو از یاد و عشق دیگران خالی کنه
به نظر مسیح
عشق نیست
ماکتی از عشقه
آب بازی تو قسمت کم عمقی از رودخونه ی عظیم عشقه

عشق کامل
اونیه که
تو رو به کمال می رسونه
حالا بستگی به ظرفیت خودت داره
این که می تونی یه باره این رودو تو دلت جا بدی
یا باید ذره ذره و سطل سطل بریزیش تو دلت
تو نتیجه فرقی نداره
در هر حال تو عاشقی
و با عشق به کمال می رسی
چه گام به گام و چه ...

اون جمله ای که امیر چند ماه پیش برات نوشته بود یادته ؟
با عشق تو ؛ عشق به خدا رو تجربه خواهم کرد ( یا یه چیزی تو همین مایه ها )
و مسیح
به خاطر همین یه جمله
شیفته ی امیر شد
بدون این که بشناستش
یا حتی دیده باشدش



بانوی ایرانی سرزمین یاسها و ملکه ی سرزمین آفتاب

از مسیح دلگیر نشو

اگه کم میام به دیدنت
دلیلش ناتوانی خودمه و بس
هر کسی مشکلات خاص خودشو داره
که شاید بیانش درست نباشه
مسیح هم همین طوره
محدودیتهایی دارم که
در واقع به خودم مرتبطه و کس دیگه ای توش مقصر نیست
و کمتر وقت می کنم که به دلم رجوع کنم
شاید
قلب مسیح
گنجایش کمی داشته باشه
ولی
سعی کرده عشق همه ی ایرونیا رو تو خودش جا بده

اما
فقط به تلاش برای همین کار رسیده و بس

محدودیت زمانی و مکانی هم بند دیگه ایه به پای امثال مسیح

عاشق همه بودن خوبه
ولی
مدیریت لازم داره

چون انسان محدوده
و در بند زمان و مکان

باید واقع بین بود

یه وقت نکنه
به خاطر عشق فراگیری که به تموم عالم داریم
فرصت رو از دست بدیم و از یه شنای محدود
تو یه قسمت کم عمق و امن اون رودخونه هم وا بمونیم

پرستوی عزیز

عقل زبون عشقو نمی فهمه
ولی عشق زبون عقلو خوب بلده
و بدون عقل
نه تنها کوره
بلکه
رنجور و افلیجه
در واقع
به نظر مسیح
فرآورده های حاصل از فعالیت عقل
غذای عشق
از تولد تا بلوغ
و از بلوغ تا تکامل هستن

و همین عقل حکم می کنه که
وقتی تو قسمت درسخونی (!) رودخونه ی عشقی
تموم عشق و
وظیفه ی عاشقانه ات اینه که
به پاس عشق پاکی که به امیر داری عاشق درس خوندن باشی
و ...

می دونم که خیلی الکنم و نتونستم منظورمو برسونم و
الان احتمالا کلت داره سوت می کشه و
و تو دلت داری بهم بد و بیراه می گی

ولی

تموم حرفم اینه که

وقتی تموم عشقا رو در طول هم ببینی

اون وقت یه عشق بیشتر نداری

و سعی می کنی

هیچ فرصتی رو برای عاشقی از دست ندی

:)

فکر می کنم اگه ادامه بدم یه کمی پر حرفی می شه

پس پاسخ سوالایی رو که تو کامنتت نوشته بودی
و نظر برای این پست و اون پستتو پست قبلیتو
میذارم برای یه وقت دیگه ای که ...


سربلند بمونیم و ایرونی

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:56 ب.ظ

پرستو چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:25 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

کامنت مسیح از متن خودت خیلی بیشتره!!

به نظرم خوش به حال هر دوتون!!

امیدوارم همیشه همینطور شاد بمونی و همه چیز بر وفق مرادت باشه....دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده بود همنام!

الهام د (آفتابگردون) چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:56 ب.ظ http://brightsunflower.blogsky.com

سلام- بالاخره اومدی پرستو جونم. خوشحالم! پاییز شما هم مبارک. و امیدوارم اینکه توی این پاییز دلهاتون از همیشه سبزتر باشه .

دیانا پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:36 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام پرستو جون
هنوز نیومدی؟
پاییزم داره با زیباییهاش میاد

درویش جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:00 ب.ظ http://darvish58.blogfa.com/

سلام
همه فصلها زیبایی خودشو دار و همشون ژر از خاطره هستش
ولی پاییز یک چیزه دیگر ی است
می دونید من یاده چی می افتم
بازم مدرسه ام دیر شد حالا چیکار کنم و...............
همیشه شاد باشی
یا حق.

ناناز جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ب.ظ http://onlynanaz.co.sr

سلام

مهدیس شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:38 ق.ظ http://mahdis2004.mihanblog.com/

سلاممممممممممممممممم
رسیده بخیر
بلاخره اومدی
راستی به وبلاگ جدیدم سر بزن
خوشحال میشم
فعلا

پرستار شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:52 ب.ظ http://www.tnt4u.blogsky.com

سلام
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزو هایم یکایک زرد می گشت
آفتاب دیدگانم زرد می گشت
.......................................
وبلاگ قشنگی داری
به منم یه سر بزن

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:48 ق.ظ

سلام یاس یفید
اینبارم که غوغا کردی خانمی
مسافرت خوش بگدره
پاییزتم مبارک
امیدوارم قلمت همیشه مثه خودت جادویی بمونه
دوست تو

دیوانه یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ق.ظ http://divane.blogsky.com

صدای برگ هارا که شنیدی مرا یاد کن مهربان

بلال یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:27 ق.ظ

سلام
خسته نباشی
ای ول
عالیه
ببخشید دیر اومدم
ابن روزا بدقول شدم
خوش باشی

گناه مقدس یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:57 ق.ظ http://www.sinsainet.blogsky.com

از پاییز چی بگم که همه چیز تو پاییزم تموم شد
ولی خوش به حالت که اینقده عشق پاییز رو دار ی
اریایی باشی

غریبه یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:01 ق.ظ http://myonlyseat.blogsky.com/

سلامی گرم ، پیشکشه پرنسس کبیر
« البته با اجازه ی جناب فرمانروا (: »
نمیدونم که آیا واژه ها رو در نقاب عذر خواهی قالب بندی کنم و یا در ساختار پاسخی به پست تون ؟ چطوره هر دو روش رو امتحان کنم ...
عذر بی انتهای غریبه ی عصیان کار رو از جهت قصور در خدمت رسیدن و عرض ادب و احترام بپذیرید . هر چند که این دفعه دومیست که افتخار کامنت گذاشتن در این فضای سبز و صمیمی رو دارم اما خودم هم میدونم که در این بعد ، بسی کم کاری داشتم . اگر صلاح میدونید ، قبل از اینکه دستور زدن سر حقیر رو صادر فرمایید (: توجیهم رو خدمت تون تقدیم کنم :
راستش خیلی سعی کردم که در پست قبلی تون کامنت بگذارم ، اما نشد . یه جورایی فیلتر شده بود (؟) البته نت رو نمیگم (!) منظورم قلبمه ... میدونید ، وقتی بخش کامنت هاش رو باز می کردم و قبل از هر چیز ، اون دو کامنت زیبا و تأثیرگذار رو در آغازش میدیدم ، دیگه حرفی برای گفتن و یا اجازه بدید راحت تر بگم ، نفسی برای کشیدن (!) نمیموند . برای همین نفسم رو در سینه حبس می کردم و به بازدمش ، وعده ی آینده رو میدادم ... بگذریم ؛
این تشبیهات بی نقصی که در مورد پاییز داشتید و همچنین قدرتی که در انتقال مفاهیم ، از مجرای تأثیرات روحی فصل پاییز ، از خودتون به معرض نمایش گذاشتید ؛ من رو شدیدا به یاد شعری به سبک نو ، در دوران دبیرستان انداخت ؛ اسمش پاییز بود و بند « پادشاه فصل ها پاییز ... » در اون تکرار میشد . واقعا زیبا بود ، یادش بخیر ... ؛ امیدوارم که شما هم سالهای سال دست به قلم باشید و همچنین فرصت نوشتن براتون محیا باشه تا از این رهگذر فیضی هم به غریبه ی بی هنر برسه . آمین ...
برای n امین بار ، این پیوند عاشقانه رو به شما و فرمانروای عزیز ( که میدونم الان در پوست خودش هم نمیگنجه ! ) تبریک و تهنیت عرض میکنم و همچنان براتون آرزوی خوش بختی و فره روزی رو از خداوند منان خواستارم .
تا به زودی ...
یا حق

سعید یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:24 ب.ظ http://mastane.blogfa.com

سلام ...

خیلی زیبا بود مثل همیشه ...

حیف ... روزگار مجبورم کرده تنهایی زیر بارون پاییزی لذت ببرم ...

موفق باشی

آزیتا یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:59 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام پرستو جان همچو همیشه زیبا ...
منم آپ کردم

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:47 ب.ظ

موفق باشی

سهیک*** یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

پرستو جان با درودی گرم...............................*
من فکر می کنم که این ذهنیت و برداشت احساسی ماست که بین فصلها تفاوت قائل می شویم وگرنه همه ی فصل ها زیبا هستند.........امیدوارم نهایت بهره وری را از تک تک لحظه های زندگی ات آنگونه که شایسته است ببری..
دوست گرامی.......من فکر می کنم نوشتن یک یادداشت ناقص و کپی کردن آن برای دیگران کار پسندیده ای نیست
واین را یک نوع بی احترامی به صفحه خانگی خودم می دانم
بنابراین با تشکر از شما ...از طلا بودن پشیمان گشته ایم
مرحمت فرموده ما را مس کنید..........................
درآخراینکه سهیک در هیچ شرایطی مهرورزی شما درماه های نخستین وبلاگ نویسی اش را فراموش نمی کند
بازهم سپاسگزارم..............بدرود پرستوی نازنین

[ بدون نام ] دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:44 ق.ظ

مونس دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:17 ب.ظ http://munes.blogfa.com

سلام
زیبا بود
به من سر بزن

Sami دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:23 ب.ظ http://Celestial.blogfa.com


نزدیک است... بویش را حس می کنم !

[ بدون نام ] دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام یاسی آپ نمیکنی؟

[ بدون نام ] دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:28 ب.ظ

آپ کن راست میگه
مسعود

[ بدون نام ] دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:08 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد