آشنایی...

      *روح من تازیانه ها می خورد          به گناهی که به عشق ورزیدم*

بازم یه کلمه آشنای دیگه...آشنایی... به نظر من قشنگه حتی اگه انتهای جاده بسته باشه!
اگه باور کنی و باور داشته باشی که دیدار یک حس است برای جوانه زدن.. انوقت برگی سبز را
در دل میبینی که جسورانه هنوز سر از خاک بیرون نیاورده به آسمان مینگرد.ولی ایا وقتی که
با هزاران امید برای سبزشدن..زنده ماندن..برگ و شاخه..و سرانجام یک درخت...به اسمان
برسدآیا آفتاب هنوز میدرخشد؟یا اسمان نیلیست؟
ای کاش که روز باشد!تو مثل آن دانه ای که حال جوانه زده..آشنایی..آشنای تو کیست؟
میشناسی اورا؟اگر شناخته ای پس آشناست..حتی اگر هم اکنون برایت هنوز غریبه باشد!
اما به خاطر داشته باش یک آشنا همیشه آشنا می ماند..حتی اگر خود نخواهی.
با ارزوی رسیدن جوانه ات به سرزمین درختان سرسبزه روز.
                             
نظرات 7 + ارسال نظر
امیر جون پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:35 ق.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــام
خوبی
من خوبم مرسی
قشنگ بود ولی هیچی نفهمیدم. چرا همه اینقدر شاعرانه می نویسن.

سام پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:53 ق.ظ http://..

عالی بود
تبریک

روزانه پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:16 ق.ظ http://rooozaneh.blogsky.com

امیدوارم همیشه این حس رو نسبت به کلاغها داشته باشی کاش همه کلاغ رو مثل شما میدیدن.

امیدوارم...

آواره پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:12 ب.ظ

مگه نمیشه در مورد کلاغ نوشت

[ بدون نام ] جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:10 ق.ظ

رم دادن صید ما از آغاز خطا بود
حالا که رماندی رمیدیم رمیدیم
دل نیست کبوتر که برخواست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
do you know me
do you fund me
do you fellme
کاش از اول قصه رو یه جور دیگه تعریف میکردی و من هم قشنگ تموم
آشنایی واژه غریبی هست یا نیست

بهار شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:46 ب.ظ

وای چه خوب نوشتی
ععععععععععععععععععععععالیه
دوست دارم غصع نخور

فافا سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:01 ق.ظ


عزیزم واقعا متنهای زیبایی بود من که لذت بردم
مخصوصا متن اشنایی خیلی قشنگ بود
برات ارزوی موفقییت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد