یه روز متفاوت! پس بزن بریم...

*وقتی تصمیم به عمل میگیری عمل کن.فراموش نکن که هر لحظه معجزه خود را دارد*
دنیای ما دنیای عادتهاست.به روز خودت نگاه کن.چی میبینی؟
«هرگز مگذار عادتی بر حرکتهای تو حاکم شود»
 دیگه بسه.خسته نشدیم از این همه تکرار؟از این همه عادت؟بیا تمومش کنیم. امروز یه روزه دیگست**بیا هر کاری که دلمون میخواد بکنیم.مگه چی میشه؟یه روز واسه خود خودمون.واسه دلمون.واسه احساسمون و واسه خیلی چیزای دیگه.هستی؟
پس بزن بریم.
 **امروز روزی برای انجام کارهای نامعقول!!!مثلا میتونیم موقع رفتن سرکار تو خیابون برقصیم یا یه آواز قدیمی رو با صدای تقریبا بلند زمزمه کنیم.میتونیم مستقیم تو چشای یه عابر نگاه کنیم و براش از عشق بگیم از زندگی از محبت.میتونیم یه پیشنهاد احمقانه بدیم.میتونیم برا یه روزم که شده بریم به گرونترین رستوران شهر و گرونترین غذا رو سفارش بدیم.یا بریم تو یه پارک شلوغ و جلوی اون همه چشم حیرتزده سوار یه تاب قرمز بشیم و از یکی بخوایم هولمون بده.
میتونیم به اون کسی که قسم خوردیم دیگه باهاش حرف نمیزنیم تلفن کنیم.
اصلا بیا امروز جلو آیینه براخودمون شکلک دربیاریم.بیا تا میرسیم خونه اولین کسی رو که درو رومون باز میکنه محکم ببوسیم.بیا با یه دسته گل بریم خونه بدون هیچ مناسبتی.
امروز به آسمون دقیق نگاه کن. به صورت آدما..به طرز آرایش موهاشون..لباساشون..اصلا به تمام شهر خیره شو.بیا و امشب قبل از خواب کنار تختت زانو بزن و مثل خارجیا دعا کن.
بیا و امشب تمام ظرفای خونه رو تو بشور. بیا با نوترین لباسی که خریدیم بپریم تو چاله آب.بیا امروز با تمام اشیا حرف بزنیم.
چه بامزه..! اوووووووووووااااااااااااه!یه عالمه کار میشه کرد..یه عالمه کار غیر عادی.
 تو چی کار میکنی؟هون؟من که هنوز تو فکر مطلب قبلیم!اما اگه ازم بپرسن اووم اولین کاری که میکنم اینه که هر چی بادکنک تو مغازه های اطراف محله میخرم..دونه دونه بادشون میکنم.. وبعد..وبعد..با این که خیلی بادکنک دوست دارم و بادکنکام رو با دنیا هم عوض نمیکنم..میرم یه جای خوب..پیش یه عالمه بچه که چشاشون به در خشک شده و تنها آرزوشون داشتن یه بادکنکه!اونوقت خودت میدونی چی کار میکنم!!!
باورت نمیشه وقتی از اون در میای بیرون یه طور دیگه ای..یه قشنگ و دوست داشتنی که با تمام بادکنکای دنیا هم عوضش نمیکنی..اونوقته که میفهمی این خوده خودتی..خوده خودت.
 فردا هم روز تو..ببینم چی کار میکنی.اصلا چرا فردا همین امروز.امروز آزادی.روز لذت بردن از زندگی همین امروزه.ممکنه فردانباشیم.
پس حالا که هستیم بزن بریم بیخیال هرچی قرار و برنامه!
 آرزومند متفاوت بودن لحظه هایتان در گامهای زیبا و استوارتان.موفق باشید.
«یاس سفید»

چه بارون خوشگلی...

*همگان میدانند که پادشاه فصول همین پاییز مغرور است..همگان میدانند*
 چه بارون خوشگلی!همه چیز غرق در یک زیبایی مغرور.
 ««وقتی که باران بارید بر زیر آسمان ایستادم... لمس قطره ها..تپش قلب هنوز زنده ام.. و تمامی بازدمهای یک احساس! وقتی که قطرات صورتت را شیار میدهند تنها در آن لحظه است که هیچکس نمیداند که کدامین قطره باران است و کدامین قطره اشک..؟ تنها تو میدانی و خدا...»»
 چه بارون خوشگلی!بعضی آدما اصلا براشون مهم نیست!*بعضی دیگه بیخیال چترشون رو باز میکنند و به راهشون ادامه میدن.*
یکسری دیگه همش غر میزنن که:ایوای مانتوی جدیدم خیس شد و یا اه اه ماشینم رو صبح برده بودم کارواش و یا..
(بیچاره بارون!اینجاست که آدم دلش براش میسوزه...)اما...اما آدمای دیگه ای هم هستن که بارون رو دوست دارن.حالا هر کسی یجوری! بعضیا اونقدر زیر قطره ها میمونن اونقدر که خودشون میشن یه قطره بارون! برا بعضیا سر پناهه! برا بعضی ها سنگ صبور اونقدر زیرش اشک میریزن که نگو ونپرس.
آخی؟!!بعضی ها میزنن به دل بارون وتا جون دارن مثل دیوونه ها میخندن!بعضیا رو یاد خاطراتشون میندازه:(زیر یک چتر سیاه بودن و دلشوره اینکه نکنه بابات الان جلو پات نیش ترمز بزنه..خاطره اون قرار وقتی سراپاتون خیس و گلی شده بود و مردم بهتون چپ چپ نگاه میکردن..یاد اون روز دلگیر و خداحافظی همیشگی زیر بارون..یا که یاد آشناییتون توی اون خیابون نمناک..ویا خاطره زیبای یک عهد با شاهدی به نام آسمان..ویا...)
 هر چی که باشه میتونم قسم بخورم کسی نیست که بارون رو دوست نداشته باشه.آخه میدونی ما آدما چه خوب چه بد چه غنی و چه فقیر چه آسمونی و چه خاکی همه وهمه به دنبال یه دوست میگردیم..یه همدل..یه همراه..یه همدرد..ومهمتر از همه یه همراز.
حالا چه کسی بهتر از یه دوست نمناک و پاکتر از پاک؟چه کسی بهتر از فرزند ابر؟چه کسی بهتر از روح یک رود؟چه کسی بهتر از بارون؟هوم؟تو چی میگی؟ ــ آن مرد آمد..آن مرد در زیر باران آمد..آن مرد با اسب آمد.. وچتری در دست!اما چتری بسته!!!
اگه بچه تهرانی که داری مطلب رو میخونی که میفهمی چرا که الان آسمون تهران بارونیه..خوش بگذره فقط مواظب باش گلی نشی که بروبچه ها حسابی دستت میندازن اگه بچه شمال ایرونی که دیگه فبها!بارون بارونه..به جا مه هم روزای بارونی هوا بخور.اگه بچه جنوبی که دلم برات یه کم میسوزه اما تو بهتر از ما قدر بارون رو میدونی چون بیشتر از ما حسرتش رو میخوری پس به قول بچه های جنوب شهر:التماس دعا و به قول بچه شمرونیا داداش بیخیال برو صفا عشق حال.
اما هر کسی که باشی برا زیر بارون خدا فقط یه بارون خورده ی تنهایی . بس.
 «به امید بارانی بودن آسمان چشمانتان در تپشهای شادی و عشق .
پاک بمانید.*یاس سفید»

دیروزها رنگ امروز نیست...

*تمام لحظات زندگی به یادم خواهی ماند..میدانم* تصاویر از برابر چشمانت میگذرند.بیشترشان زیبایند و دوست داشتنی.حتی بعضی از اونا برات حکم یک نفس رو دارن!روزها گذشتند.زیبا و پرغرور..آرام و بیصدا.حتی روزهای سرد. «وقتی خدا میخواهد کسی را دیوانه کند تمام دعاهایش را مستجاب میکند و بالعکس...!» ـــ و هر انسانی آنچه را که دوست میدارد نابود میکند بوسیله هر آنچه به تصور درآید: برخی با کلامی تلخ و طعنه آمیز .. برخی با کلامی تملق آمیز مرد جنون با بوسه ای .. ومرد شجاع با شمشیری.«و من ...» «و تو...» «و ما...» رویاهایم را دور ریختم درست زمانی که میتوانستم به انجامشان برسانم و همیشه فکر کرده ام که این طریق زندگیست.زندگی من و هر کس دیگر.رویاهای خود را دنبال کن وخطر را بپذیر.تو میدانستی تمام آنها را اما در حال به یاد آوردنشان هستی.آیا فراموششان کرده بودی؟(رویاهایت را میگویم.تمام آنچه که تنها متعلق به توست.)شاید..اما ارزشش را دارد. ««مهمون منم اومد و رفت مثل تمام مسافرا.بالاخره هر کسی باید یه روزی به سرزمینش برگرده دیگه..فقط خاطره ها میمونند مثل همیشه.ماه رمضون هم اومد..یک ماه همه مثل هم میشیم..سعی در خوب بودن..پاک بودن..به خالقمان نزدیک شدن..ماه خوبی داشته باشیدو یادتون نره یاس سفیدم پای سفره هاتون دعا کنید.دلم یه جورایی...حالا!؟بگذریم. دلم میگیرد از یک جا نشستن......از آب و از عطش طرفی نبستن نمیدانم که تقدیر دلم چیست........شکستن/هی شکستن/هی شکستن