* عظیمترین جادوها .. جادوی کلمات است و بس *
ز تحسینم، خدارا .. لب فرو بند!
نه شعر است این .. بسوزان دفترم را!
مرا شاعر چه میپنداری .. ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را...
مگر احساس گنجد در کلامی؟!
مگر الهام جوشد با سرودی؟!
مگر دریا نشیند در سبویی؟!
مگر پندار گیرد تار و پودی؟!
اگر احساس میگنجید .. در شعر،
بجز خاکستر از دفتر نمیماند!
وگر الهام میجوشید .. با حرف؛
زبان، از ناتوانی در نمیماند!
۰ــــ۰ــــ۰ــــ۰ــــ۰ــــ۰ــــ۰ـــــ۰ـــــ۰ـــــ۰ــــــ۰ــــ۰ــــ۰ــــ۰ــــ۰ــــــ۰ـــــ۰ـــــ۰
میدونی؟!
یه وقتایی یه حرفایی هست .. که آدم هیچ جوری نمیتونه اونارو بگه!
به هیچکس حتی اونایی که نزدیکتر از عشقن بهت! شاید از گفتنش
ترس داریم .. شایدم تردید .. نمیدونم شایدم فکر میکنیم یه جورایی
گفتنشون درست نباشه!شایدم فکر میکنیم اگه بگیمشون به غرور و
شخصیتمون بر میخوره .. اینجور حرفا هرچی که هستن مثل اسراره
آدم میمونن و اگه نگیشون برای همیشه تو همون دلت باقی میمونن
مهم این نیست که اونارو بگی یا نگی!
مهم اینه که براشون ارزش قاعل بشیو نذاری کنج دلت مدفون بشن.
مهم اینه که اگه فکر میکنی (باید) اونارو بگی .. بگی.
مهم اینه که اون کاری رو کنی و اون چیزی رو بگی که ارزشمنتره.
مهم اینه وقتی حرف میزنی طوری حرف بزنی که طرف باورت کنه.
و مهمتراز همه اینا اینه که بدونی ممکنه فردادیگه رو این زمین خاکی
نباشی! .. اونوقت برای همیشه این دلته که حسرت میخوره که چرا
بهش نگفتی؟! آخه چرا بهش نگفتی:« دوستت دارم».
پس سعی کنیم اون چیزایی رو بگیم که باعث میشه بیشتر باهم
باشیم و بهتر باهم بمونیم ... چیزایی که ارزش چیزای دیگه رو بالا
میبره .. نه چیزایی که باعث دوری و نفرت و دلخوری میشه!

چیزای که بوی خوبی دارن .. شکل قشنگی دارن .. و حتی مزه اونا
میتونه خوشمزه تر از غذاهای مامانا باشه.

پس بیاین قشنگ باهمدیگه حرف بزنیم و قدر تمامی کلمات رو یکم
بیشتر بدونیم.

آرزومد همیشه زیباتر بودن کلامتان * یاس سفید *
سلام بانوی همیشه سفید من.
خوبی خانم.
این مطلب از اون مطلب های نابت بود تا ته دلم اونجایی که فقط تو میدونی کجاست رفت.
من همیشه و با تمام وجودم میگم دوست دارم طپش قلبم
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوئیم
با دوست بگوئیم که او محرم راز است
P:
(;
سلام
شیطون بلا اون شعر اول پست رو از کجا آورده بودی؟!! ((: در کل مطلب قشنگی بود.
اینم ادامهی شعر:
شبی، همراه این اندوه جانکاه،
مرا با شوخ چشمی گفتگو بود.
نه چون من، های و هوی شاعری داشت
ولی، شعر مجسم: چشم او بود!
به هر لبخند یک «حافظ» غزل داشت.
به هر گفتار، یک «سعدی» سخن بود.
من از آن شب خموشی پیشه کردم
که شعر او، خدای شعر من بود!
«مشیری»
راستی من از دستت دلخورم ): چرا واسه قرار من رو خبر نکردی )): ترسیدی بیام فرمانروا رو بدزدم ! (شوخی!)
پیروز باشی.
سلام.............. فکر خوبیه...................ولی از یاد نبریم که زیبایی همان حقیقت و حقیقت همان زیباییست...............................من هم به روز هستم.
سلام ٬ مرسی از لطفتون که بهم سر زدین !
منم خوشبختم یاسی جون :X
خیلی دلنشیناک بود موفق باشی و همیشه عشق ناک :)
آفرین ...
دقیقا میفهمم چی میگی ...
کاش ...
ولی سخته ، قبول کن ... (:
میخوام تجربه اش کنم ...
سلام بر مهربانترین مهربانان بانوی سرزمین خورشید
تک زیبای سرزمین یاسها
مطلبت آنقدر عظیم بود که توان نظر دادن را زمن گرفت ای دوست.براشتی که نوشتاری ساده و عمیق داری.
براین آرزوی همیشه استوار بودن را میکن ای عاشق.
خوشا به حال فرمانروایی که هربار رفتم تا برایش نظر گذارم حسادت مگذاشت.خوشا به اویی که چون تویی را دارد.
محسن کبیری.
موافقم کاملاً.
سلام
وااااااااااااااااااااااااااای
باورم نمی شه یکی دو ساعت دیر برسم و نفر هشتم بشم
تازه همینشم غنیمته
خدا رحم کرد که دو ساعت پیش واسه پست قبلیت کامنت گذاشتم وگرنه دیگه نمی شد جبرانش کرد ...
تازه همین هشتمیم عشقه ... تا بعد ببینیم چی می شه باید هم پستتو بخونم و هم کامنتتو
فعلا ...
سربلند باشی
سلام
پرستو حسابی شرمندم کردی اینبار که اومدی پیشم تلافی میکنم الان که زبونم قاصره ..............
این شعر هم باب احساس تو ست بخونش....
*******************************
دیگر نمی خواهم بهانه کنم و گریه سر دهم دیگر نمی خواهم بهانه نرفتن تو را کنم ، تو باید بروی ، مثل همیشه اصلاً آمدی که یک روز بروی اما باز هم رفتنت برایم التهاب آور بوده ولی دیگر عادت کرده ام که هر چند وقت یکبار تو را به سفر بسپارم با آن که اینجا دلتنگت می شوم با آن که همه تلاش خود را می کنم که پروانه ها را برای رسیدن به تو پرواز دهم ، ولی گاه گاهی هوای گریه دارم این گاه گاه ، هما لحظه سخت فراموشی یاد من است صدای این لحظات گوشهایم را کر می کند و مر ا به سکوتی دردآور دعوت می کند کاش برایم بیشتر حرف می زدی ، نمی دانم چرا بعد از رفتن تو ، هیچ چیز دیگری اینجا باقی نمی ماند همه با تو به سفر می آیند حتی صدایت تنها کسی که اینجا می ماند و انتظار را بر روی کاغذ معنی کند منم به راستی همیشه من تا نیمه های راه با تو سفر می کنم و دوباره بر می گردم ، تنها بر می گردم این بار هم رفتی مثل همیشه و من هم با تو می آیم مثل همیشه و در آخر ، راهی دوسویه باقی می ماند راهی که ابتدایش منم و انتهایش تو آری ..........................
********************************
پرستو دستم شکست تا نوشتم ولی خدائیش باب دل تو بود واسه رفتن همون کلاغ سفیده که شکم هم داره ((:
خلاصه این که من هردوتاتون رو دوست دارم وآرزوی خوشبختی براتون دارم .
میبوسمت هزاروپونصدتا فعلاْ
بای
سلام دختر ایرونی
بابا موعظه !!!
کاملا قبول دارم
هم پستتو هم کامنتتو
اما در مورد قاپیدن دوستات ؛ توصیه می کنم که خدا رو شکر کنی که تا حالا با فرمانروا داداش نشدم !!
پرستوی پاک پایتخت ؛
گاهی وقتا حرف دلمون دقیقا چیزیه که می تونه همه رو برنجونه یا بعضیا رو شاد کنه و بعضی رو برنجونه ... به جای این که دوستیها رو محکم کنه
می دونم که در اون صورت عیب از خودمونه
اما حرف دل همیشه هم گفتنی نیست
سعی می کنم توصیه های ایمنیت رو حفظ کنم و به کار ببندم
با آرزوی به اوج رسیدن آرزوهات
سربلند بمونی
سلام یاس عزیزم
امیدوارم که خوب باشی
مثل همیشه عالی بود
۱-سلام...
۳-امتحان دارم.
۲-...خدا نگهدار
بازم سلام
می دونستم که می دونی که بازم برمی گردم که جواب اون کامنتیو که بازحمت فراوونی که قابل وصف نیست نوشتی و از این بابت ازت منونم ؛ به نحوی بنویسم که حداقل از نظر زمان صرف شده و مچ درد مبتلا شده ، دست کمی از لطف تو نداشته باشه
قبل از اول ) اون تعبیری که در مورد پستای عادی من به کار بردی (عظمت!!) ؛ شاید درست باشه شاید نباشه ...
من درست نمی دونم
آخه من یه موجود عادی بیش نیستم
اما یادمه یکی از دوستانمون یه بار یه تعبیریو به کار برد که خیلی برام جالب بود .
چون احتمال داره که برای تو هم جالب باشه می نویسمش :
صنم رو که حتما می شناسی . همون صنم وبلاگ سوگماد یا زهره ی وبلاگ ناوال رو می گم
یه بار که براش نوشته بودم گاهی چیزایی رو که خودم می نویسم بعدا باید بشینم بخونمشون و فکر کنم که چی نوشتم و چی معنی می دن ولی اکثرا نمی تونم بفهمم که چرا نوشتم.
صنم مهربون برام نوشت گاهی وقتی می نویسیم یا حرف می زنیم در واقع این ما نیستیم که این اعمالو انجام می دیم
تو حالتایی که بعد از انجام عملی یا زدن حرفی یا نوشتن متنی خودمونم تعجب می کنیم که ای بابا این من بودم که این حرفارو زدم ؛ باید بدونیم که ممکنه این خدا بوده که حرفا شو از قلم یا زبون ما جاری کرده ...
وگرنه این موجود حقیر کجا و عظمت در گفتار کجا
بعد از ، قبل از اول ولی هنوز نرسیده به اول ) :
*** ببخشید ساسهای سرزمین شما چه رنگین؟؟!! ***
( امیدوارم اگه سبز نیستن ، سفید باشن !!! )
اول ) منم شنیدم که هر چی بخوای بهت می ده ... به همین خاطره که بهش جواد می گن ( جواد الا ئمه )
حتی یه عزیزیو می شناسم که با اون چشای عسلیش چن سال پیش خواب ایشونو دیده بود و ازش چیزی خواسته بود و اون کاری که واقعا ناشدنی به نظر میومد در عرض کمتر از دو ماه درست شد ...
دعای قشنگی کردی
منم می گم آمین
دوم ) من که یوکا رو نمی شناختم ... ولی تو همین دو سه کامنتی که برام گذاشته و چند تا پستی که ازش خوندم برام مسلم شده که واقعا هر چی از خوبیش بگی کم گفتی
اما یه جمله آخرش گفتی که باید بیشتر در موردش فکر کنم
این که اگه یه عالمه آدم آدمو دوست داشته باشن برای پاک بودن کافیه ... باید فکر کنم ...
سوم ) احتمالا منظورت این بوده : « ... محبوب دلم ... »
این شعر و آهنگش برای من خیلی خاطره انگیزه ... ممنون که یادم انداختیش ...
در مورد خدا و پیامبر و سیب و دریا و مسیح و ناقوس کلیسا باهات موافقم
اما یه نکته هم این وسط هستا ... نه ولش کن بگذریم ... مسیح هر چه بود و هر که بود همونیه که هممون دوسش داریم و مهم اینه که ببینیم چه کرد و چگونه
چهارم ) وبلاگ عادی من برای این درست شد که بتونم حرفای دلمو توش بریزم
دل یه موجود عادی گاهی پره از مسرت گاهی از حسرت گاهی از نفرت گاهی از دلتنگی گاهی از غصه گاهی از غلیان رازهای ناگفته گاهی از فوران عشقی نهفته گاهی از ...
روزی که درستش کردم فکر می کردم که اونجا فقط مال خودمه
خوب ؛ تقصیر عادی بودنم بود
نمی دونستم که اونجا هم تکه ای از اجتماع ماس
که به واسطه ی اون می تونم با دوستایی « حقیقی » تو عالم مجازی آشنا بشم
آهااااااااااااااای دختر ایرونی
من دوستامو مجازی خطاب نکردم
گفتم « دوستای واقعی که تو این عالم مجازی پیدا کردم ... »
این با مجازی بودن دوستان و وبلاگم فـــــــــــــرق مَکوله
بعدشم که باباجون خودم که نوشتم نمی خوام برم حالا تو چه اصراری داری که کوله بارو باز کنم و بذارم و برم !!! ...
پنجم ) « ماهی خسته ی من می خواد تو دریا بمونه »
ششم ) بله ؛ البته ، یه جورایی
هفتم ) این قسمت از پیامتو نمی تونم جواب بدم
چون عین واقعیتو نوشتی !!! بالاخره حقایقو باید گفت دیگه !
فقط یادم باشه یه اسفند واسه خودم دود کنم ...
هشتم ) خوبه ... بازم خدا رو شکر که اگه رگای غیرتت قلمبه بشن آینه رو فقط تو چشمم فرو می کنی ! ... ( اولش فکر کردم می خوای بگی تو حلقومت ... )
اما در مورد قاپیدن دوستات
اولا که من با پریدخت بیش از یه سال و نیمه که تو این محیط بلاگ اسکای آشنا شدم
دوستی یوکابد عزیز رو هم که از تو دارم
دختر ایرونی ؛ می خوای رد گم کنی ؟؟؟
{ نهم ) : از اونجا که نهمو ننوشتی گفتم شاید وقت نکردی بری اون پستمو بخونی ... ولی برداشت هزارمی که نوشته بودی بهم فهموند که این طور نیست ... }
دهم ) سکه ی یک رو ؟
دارم ... ولی ... بعدا می گم ...
یازدهم ) درست حدس زدی
اونم مثل تو اون قدر مهربونه که چپ نگاه نمی کنه که هیچ ؛ چپ چپ هم نگاه نمی کنه ... ولی خدا نکنه تصمیم بگیره که اصلا نگاه نکنه ... وااااااااااااااای ... اون وقته که راضی می شم آینه ی دستشویی رو بچپونه تو چشام !!!!!
دوازدهم ) یاس بانوی عزیز از نوشتن خسته نشده بودم ، از جلوگیری کردن از هجوم کلماتی که می خواستن به زور خودشونو جاری کنن به نوک انگشتام و اونا رو بلغزونن روی اون کی برد بی چاره و بیفتن وسط وبلاگ عادیم خسته شده بودم
دیدم اگه یه کم دیگه بشینم ممکنه که طاقتمو از دست بدم و همشونو بریزم بیرون ...
در ضمن مگه اینجا شما به کسی چایی می دین ؟
پس چرا ما تا حالا محروم بودیم ؟؟!!
...
واقعا از لطف و محبت بی ریا و پاکت ممنونم
اون شعر آخرتم یه حقیقته
یه حقیقت تلخ و دوست داشتنی ...
عاشق و سربلند بمونی و ایرونی
اینم مثلا یه فنجون چایی :
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۶۰۰۶۰۰۰۶۰۰۰۰۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۶۶۰۰۶۰۰۶۶۰۰۰۶۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۶۶۰۶۰۶۶۰۰۰۶۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۶۶۰۶۰۰۶۶۶۰۰۶۶۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۷۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۷۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰
۰۸۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۸۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ببخشید اگه دلچسب نیست
آخه می دونی که
عادیه دیگه ...
...
حق با توست ولی بعضی وقتها ما حرفهایی رو از ته قلب ولی از روی عادت میزنیم و خودمون خوب میدونیم که حتی یه کلمش هم راست نیست بیچاره اونایی که این حرفا رو باور میکنن ما جنایت کاریم
سلام بر دوست مسیح /
سخنان بی ریا و پاک و مهربان همیشه ارزشمند و جاودانه اند.
خصوصا اینکه از مسیح عادی و دوستدارانش باشد.
ارادتمند و در پناه خدا
سلام پرستو خاتون
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ماست
دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی
دل مارو بنویس دل ما رو بنویس
سلام پرستو جونم.میدونم حیلی بی معرفت شدم.اما باور کن...............
سلام خوبی متن قشنگی بود. آره سوال قشنگیه دوست دارم فکر کنم ۵ بخش باشه ! راستی ممنون که همیشه به ما سر می زنی . خیلی دوست دارم . موفق تر باشی..داداشی تو سهیل :)
خیلی خوشگل بود پرستو.میگم تکی بگو نه/
راستی میای تولده اشکان؟همه هستنا/بیا همه میخوان ببیننت.دلمون تنگ شده برات خوشگل خانمی.
پس بهم زنگ بزن.
استی حالت چطوره؟بهتری؟دکتر چی گفت؟
منو بگو ازکی دارم میپرسم.میدونم نرفتی حتما دوباره/خر خدا یکم به فکر خودت باش/میفتی یهو میمیریا.
آخی دلم سوخت برات.دوست دارم.ببخشید
عسل جونت.
/من آدیم رو این بالا چطوری باید بنویسم راستی؟/
سلام
آقا ما تسلیمیم
جفت دستامونم بالاس
فقط در مورد ساسهای سرزمینت یه خواهش ازت دارم
اگه وقتشو داشتی به کامنت دفعه ی قبلت تو وبلاگ عادی یه نگاه بنداز ( من چی کاره بیدم )
...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام یاس خانوم ...متن زیبا بود ...سعر زیباتر ...شاید ما آدما گاهی حرفهایی رو که میخوایم بزنیم رو نتونیم ..اما با چشمانت حرف بزن ..تا اگر حرفی هست از چشم خوانده شود ...کسی دوست داشتنی است که بداند چشمان یارش چه میگوید ...آن لحظه به خود بگو امید همه جا هست ...عشق فاصله نمی شناسد ..اری سرزمین فرمانروای خورشی را سلام ده ...تا بداند چشمانت چه حرفها ......
سلام ممنونم که به من سرزدی منتظر دوباره هستم
سلام.خوشم اومد.راست گفتی
کاش همه آدمها اینجوری بشن اونوقت هیچکس از راز دل عاشقی که حرفش رو به زبون نیاورده بی خبر نمی مونه و دلها به هم نزدیک میشه.
دیوونه باشی چون من برای همیشه
مواظب عشقاتون باشید .موفق ودر سایه اهورا مزدابمانید.
سلاااااااااااااااااام...خوبی؟
مرسیییییییییییییییییییی...یاسات تولدم و کلی خوشکل کرد.قوربونت برم...خیلی خوشحال شدم...
متنت واقعآ عالی بود...منم همینو میگم اما بعضی وقتا غرور نمیزاره آدم خیلی کارارو بکنه...بعضی وقتا هم آدم یه حرفی رو میرنه بعد می خوره تو ذوقش اون موقع اس که آدم پشیمون میشه که چرا گفته... :(
خیلی خوشحال میشیم بازم بیای پیشمون :)
خوش باشی..
سلام یاسی جونم
کیه کیه در می زنه ؟
خونهء پری سر می زنه ؟
خوش اومدی سپید بانو . می دونی که در خونهء من به روی همه دوستای گلم بازه و همیشه از مهمونای عزیزی که میان پیشم استقبال می کنم . حالا که دیگه یه پرستوی عاشق گذرش به سرزمین سرد و برفیه من افتاده ... اونم چه پرستوییییییی ( خدا به داد آسمونی برسه که قرار این پرستو توش پرواز کنه )
آمدی ای نازنین رفته ام باز آمدی
بار دیگر با دل دیوانه دمساز آمدی
بعد تو مشتِ پَری کنج قفس ماند از دلم
ای پرستویی که با این شوق پرواز آمدی
رفتی و من ماندم و تنهایی و پایان عشق
بعد عمری عشق من ، بهتر از آغاز آمدی ...
واییییییی گوله برفی و آدم برفی ...چه کیفی داره وقتی گوله برفیا رو به طرف هم پرتاب می کنیم ... به پا نخوره تو صورتت و لپای خوشگلتو اذیت کنه ، سرما نخوری یه وقت ...
باشه قبوله ، من برگ کُنار هم میارم . اگه گفتی کُنار چیه ؟ یه کم دوگولتو به کار بندازی می فهمی . اگه درست بگی یه اُربیتِ اُکالیپتوسی واست می خرم D:
چای هم داریم خانومی ،اونم چای دبش و لبسوز ولی بزار یه کم خنک بشه بعد بخورش . راستییییی ما اینجا قند نداریما ، یعنی داریم اما چای رو با پولکی و گز سِرو می کنیم . زیاد نخوری دندونات اوف میشه ها آفرین دختر گلم .
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو امدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان ، به بیکران ، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در غمان دیر پا
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود ...
معلومه که با یه پرستوی عاشق خوش میگذره چه جورررررم ، دلت آب ، ولی جدی جدی جات خیلی خالیه ...
نکنه فکر کردی من از جونم سیر شدم ؟! نه خیر ، اشتباه می کنی ، بابای من همین یه دختر رو که بیشتر نداره ، در ضمن تا به حسابت رسیدگی نشه محالِ بتونی گولم بزنی و خواهر شوهر بشی ( به قول خودت در گوشی ) تازه اون موقع هم به شرطِها و شروطِها ... (((((:
در مورد متنت : من فکر کنم 4 بخش باشه ، درسته ؟ اما کاشکی 1 بخش بود ، نمی دونم ! شایدم کاشکی بیشتر از 4 بخش بود ! ...
باشه ، من قول میدم خوشبوتر و قشنگ تر و خوشمزه تر حرف بزنم ، آخه تو راست می گی ، گاهی دلم واسه این کلمات مظلوم که اسیر دست بعضی از ما آدما شدن می سوزه .
واژه ها را باید شست .
واژه باید خودِ باد ، واژه باید خودِ باران باشد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت .
زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد ، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آبتنی در حوضچهء اکنون است ...
وای چقدر حرف زدم ، نه ؟ اشکال نداره ! واسه اینه که کمال همچَتی در من اثر کرده ...
یه چیز دیگه ! از بابت انتخاب شعر گرم و پرمهرت ممنوم خیلی قشنگ و دلنشین بود و گرمای خاصی به سرزمین سرد و برفیه من بخشید
امیدوارم همیشه احساس ناب و قلم زیبات پایدار و استوار باشه جون جونی ...
شاد و پیروز باشی .
سلام پرستو
خوبی عزیزم
***
تو را دوست دارم
آنچنان که پرنده ای لانه اش را
سبزه ای باران را
تشنه ای آب را و غریبی آشنا را
مثال کودکی که مادر ش را دوست دارد
ومن تو را دوست می دارم
من با تو لحظه لحظه و ثانیه ثانیه زندگی را می خواهم
دوستت دارم
***
خوش باشی خانمی
فدای تو
شایدم خیلی مهم نباشه که بدونیم چی مهمه...شایدم ما و معیارهامون برای تشخیص چیزای مهم درست نباشه
سلام پرستو جان یه سری به ما بزن آپدیت کردم
سلام یاسی
وای که چقدر قشنگ نوشتی یاس خانمی
تبریک
عکستم حرف نداره
یاشار
سلام
ببخشید پرستو خانم شما دانشگاه آزاد یزد درس می خونین؟
همین جوری الکی پرسیدم آخه من خیلی وقته وبلاگتون رو می خونم.
* به یاد نگارنده ع ش ق *
~~~~~~~~~~~~
سلام پرستو جان ( یاس خانومی )
دوستت دارم همیشه ی همیشه ، ۳ بخشه ! من ، نگاه و تو . مثل عشق که همیشه ۳ بخشه مثل محبت ، مثل وصال چهار بخشی که یه بخشش لا به لای تقدیر همیشه جا می مونه .
باز هم باید اعتراف کنم نوشته هات برام یه تازگی خاص داره . قدر روزای خوبتو بدون و سعی کن همیشه به خوشبختی حتی کوچیکی که خدا بهت هدیه داده ، نهایت استفاده رو ببری . به فرمانروای سرزمین خورشید یاس هم سلام برسون . به امید دیدار عزیز .
ــــــــ . ـــــــــ . ـــــــــــ . ــــــــــــ . ـــــــــــ .
پرنده خیالم، لب بام خاطره هامان .
و داستانی زیبا و عاشقانه ،
با قهرمانی تو و صداقت من آغاز بودن می گیرد .
و عشق چیزی که تو را
در چشمان من تا ابدیت زمین زنده نگه می دارد .
می بینمت، چون همیشه
از ورای ابر سفید و پر تلاطم آسمان ،
که به روی لبان خسته ام لبخند می زنی
یا گهگاهی دستان پر مهرت را
به نشانه حضور با صلابتت، مهربانانه برایم تکان می دهی .
من نیز با صورتی شاد و لبریز از تمنا ،
لبخند می زنم، دست تکان می دهم
و به پر عظمت ترین هستی ام چشم می دوزم ..
نا غافل سنگی از دنیای حقیقت ،
پرنده کوچک و بی پناهم را بیرحمانه می رماند .
در همان لحظه تو ، دستان مهربانت ، لبخند زیبا و دلنشینت
و تمامی خاطره هامان را گم می کنم .
و بل اِجبار به دنیای واقعیت و فراق باز می گردم .
لعنت به تو سنگ بی محل ..
سلام مهربون
مطلبت عالی بود
عالی
راستی خوشگلیم دردسره ها
سارا
سلام سلام صدتا سلام
خشته نباشی
خوشجول بود یعنی خوشگل
در کشور عشق هیچکس رهبر نیست
هیچ شاهی به گدا سرور نیست
سلام به پرستویی که به هر سرزمینی سر میزنه اون سرزمینو سفید بخت می کنه.
سلام به پرستویی که نه تنها در بهار بلکه در سرمای زمستونم میطونه با اومدنش همه جا رو گرم کنه
حالا هم صدا با یادت شعر رفتنو می خونم
میدونم که ناگزیری ولی منتظر می مونم
امیدوارم همیشه موفق باشی.
سلام...
ممنونم که اومدی وبلاگم.فقط شرمنده ام بابت اینکه وبلاگم الان یه کم قاطی کرده و عکسها رو نمیاره.
موفق باشی.
سلام
ممنون که فقط تو سراغی از من میگیری هی پرستو انگار برای اولین بار دارم غمگین میشم انگار باز دارم تنها میشم نمیدونم چه خبره ولی انگار دلم گرفته آره فکر کنم دلم گرفته ): ممنونم که رازدار خوبی هستی فعلاْ که تو مرخصی هستم رفتم سر کار به حرفات عمل میکنم .
بای
عالی بود پرستو
سلام بر یاس
خوشگل مینویسیا من برمیگردم
حامد
سلام عزیزی.
شعر که خیلی قشنگ بود.
با این که حرفا گاهی وقتا واسه بیان احساس کم میان هم موافقم. و امیدوارم حرفایی که باعث میشن همیشه با هم بمونیم تا همیشه پباشن و ما هم باشیم و کنار هم توی دنیای مجازی شاد و خوش باشیم!
خدا به همرات
سلام پرستو خانوم خوبی.از اینکه به وبلاگم سر زدی ممنون اما با اینکه به نظرت احترام می زارم باید بگم تو خیلی متعصبی هستی. من آدم متعادلی هستم بجاش نمازمو می خونم بجاش تکنو می رخصم و.........شخصیت خیلی عمیق تر از اونیه که با یه نوشته بتونی بشناسیش .موفق باشی
زیبارویان جهان را وفا نیست
زیبا بود خانم پرستو
به نظر من عمق فشنگی دارید
شاد باشید
نگاهی می کنی مارا ! مگه عاشق ندیدی تو ؟ یا شاید دیدی و رسوا ترین عاشق ندیدی تو......؟ آهای ای گل شب بو....