زیباترین انتظار ...

                   * هر چه بالاتر میروی از نظر آنانکه پرواز را نمیدانند *

                                       کوچکتر به نظر میرسی

                                   و چه زیباست آرزوی پرواز ...

                 

                                     حرفی از ناگفته ها :

     و کسی گفت: سلام

                با هزاران بوسه ... از سر شادی ذوق ... با هزاران لبخند

                             و کسی گفت: سلام

                                     با نگاهی پرز زیبایی و مستی و غرور

                               با شتابی خوانا

               با هزاران نکته ... با هزاران تکرار

                                      و کسی گفت: سلام

                         من به او خندیدم و بر کوچه ی مجهول نگاهم آرام

                         با تمامی شادی

                                      با تمامی لبخند

                                                من به او گفتم آرام : سلام

                               که بهار

                          با هزاران امید ... در راه است !

                  «« آرزومند به اوج رسیدن آرزوهایتان هستم »»

      پیشاپیش نوروز ۱۳۸۶ را به چشمان مهربان و عاشقتان تبریک میگویم

             و میدانم که زیباترین لحظه های امسال از آن توست

                                             ای دوست

قطره ای با نام تو ...

* صبح روشن است برای آنان که چشمی برای دیدن دارند *

امام علی « ع »

حرفی از ناگفته ها :

بهش میگن قطره .. اسم خوشگلی داره اما نه به اندازه زیبایی درونش!

بعضی چیزا رو هر گوشه دنیا میتونی پیدا کنی

اما این بستگی به اون داره که چقدر بخوای دنبالشون بگردی

امروز پیداش کردم بلاخره پیداش کردم

درست بعد از اینکه آسمون اونهمه رو سر زمین اشک ریخت و ابرای تپل مپلش رو چلوند

گوشه باغچه روی یه برگ سبز آروم کز کرده بود

انگار تو دل شیشه ایش یه دنیا انتظار نشسته بود

وقتی نگاش کردم یواشکی نگام کرد

نمیدونم چرا؟ اما حس کردم داره نفس میکشه و شایدم داشت یه چیزی رو زمزمه میکرد

نمیدونم؟! شاید گفت : سلام.

شایدم دلش میخواست بهم بگه :ا؟ بالاخره اومدی؟ آخه دل کوچیکم داشت دق میکرد از تنهایی

بلاخره تو این دنیای به این بزرگی یکی هم من رو دید

یکی هم من رو حس کرد

یکی هم من به من خندید

بهش نگاه کردم  سرانگشتم رو که کشیدم رو تنش لیز خرد رو دستم

حس کردم یه جورایی پرید بغلم

بوییدمش بوسیدمش خندوندمش و اسم تو رو گذاشتم روش

آخه هم پاک بود هم آروم هم مهربون هم پره یه دنیا حرف نگفته که هنوز بهم نگفتی

میدونی؟ بعضی از آدمها تو زندگی ما هستند که مثل همین قطره ی کوچولو و گمشده میمونن

بعضیها که ما اونقدر سرگرم آدمهای مهمتر و بزرگتر هستیم که نمیدونیم یه گوشه همین شهر

یه قطره آروم کز کرده تو چهار دیواری خونش و منتظره

شاید اونی که خنده رو روی لباش بشونه تو باشی

شاید من باشم

شایدم یکی بهتز من و تو

آخه خندوندن یه قطره کلی لیاقت میخواد

میدونی؟ ما آدمها خیلی بیرحمیم!!!

هر روز صبح از خواب بیدار میشیم میریم دنبال کارو زندگی خودمون .. فقط خودمون

روزا فقط خودمون .. شبا فقط خودمون

یا خیلی بخوایم لطف کنیم اطرافیانمون

ما پس گمشده ها چی؟ اونا رو کی میخواد پیدا کنه؟

اونقدر غرق تو دنیای مصنوعیها هستیم که واقعیتها رو یادمون میره

حتی وقتی میخوایم روزنامه بخریم اونی رو میگیریم که تیتر گنده و مهمی داشته باشه

یا عکس یه هنر پیشه معروف روش انداخته باشن با یه دنیا حرف و حدیث!

من نمیدونم چرا ما از این خبرا خسته نمیشیم؟

وقتی میدیم کفشامون رو واکس بزنن اصلا برامون مهم نیست کی داره اینکار رو میکنه؟

وقتی یکی بهمون میگه :کمک! اصلا نمیدونیم برای چی میگه کمک!

کوچیکترین پول خرد جیبمون رو میندازیم تو دستش و تورو بخیر و مارو به سلامت!

میدونی؟ انگار ما آدمها نمیخوایم رها بشیم.

بیا ایندفعه بگرد دنبال یه گمشده دنبال یه منتظر دنبال یه قطره

شاید تونستی یه روزی با همین قطره ها برا خودت دریایی داشته باشی

شایدم موندی بی آب تو این کویر زندگی

میدونی؟ یه عالمه قطره روی تک تک برگ درختای شهرمون نشسته

کی میبینتشون؟ کی میبوستشون؟

اصلا بیا یه کاری کن ... خودت رو بذار جای همین قطره کوچیکه

به خدا آدم میپوسه .. میلرزه .. میریزه

شاید الان یه دست کوچولو سرمای شیشه پرورشگاه رو داره لمس میکنه

اما میدونه فردا شبم خنده رو لباش نمیشینه

شاید الان دوتا چشم نازو تیره رنگ منتظر باباس تا براش به به بیاره

اما میدونه بابا مثه هر شب قول فردا شب رو میده

شاید صدای نفسای تیکه تیکه یه آدم  تموم فضای اتاق سفید رنگ بیمارستان رو پر کرده

یعنی میشه  پول این عمله یه جوری جور بشه؟

شاید خیلیها الان مثه من و تو جای گرم ندارن که لم بدن رو صندلی و به مانیتور خیره بشن

شاید خیلیها چندین شبه که دهنشون مزه هیچی جز یه کاسه آب رو حس نکرده

شاید خیلیها رو صندلی بیمارستانا دست به دعا باشن

شاید خیلیها دلشون میخواد فقط یه عروسک خوشگل داشته باشن

شاید خیلیها نمیدونن اون چیزایی که من و تو شب تا صبح باهاشون سروکار داریم اصلا چی هست

شاید ... شاید ...

میدونم خودت خیلی گرفتاری میدونم خودت اونقدر درد داری که به درمون بقیه نمیرسی

اما فقط یه بار تو زندگیت که میدونی یه قطره رو لمس کنی

نمیتونی؟

شاید یه روزی رسید که همین قطره کوچولو بتونه تموم هستی ات رو نجات بده

باور نداری؟ .. نگاه کن !

« میگویند هر مشکلی که آدمی را نکشد اورا قوی تر خواهد ساخت »

و من میدانم که تو قدرتمند ترینی

شب گرم قصه ...

* با تو امشب اگر بودی یلدا بود *

بی تو هر شب که نیستی یلداست

 

حرفی از ناگفته ها :

میدونم یکم دیره اما به یاد این شب یلدا

دراز شب خوش قواره خوش نام

بازم اومد  و رفت... یه شب یلدای دیگه

از همون شبای یلدا که تو قصه های قدیمی زیر کرسی ازش

حرف میزدن ... از همونا که بوی هندونه میده و پوست انار.

بازم اومد  و رفت ... یه شب یلدای دیگه

آروم و بیصدا اومد و ایندفعه بدون برف!

کتاب حافظ رو باز کردن و زیر سوسوی شمع برات

یه فال خوشگل گرفتن  نمیدونی چه حالی داره

هرچند که فالهای من به فالهای خوشگل دختر همسایه نمیرسه.

اونشب از اون شبابود که آدم دلش میخواست تکیه بده به یه کسی

و تا خود صبح قصه بشنوه.

از همون شبایی بود که بازم میدیدی تنهایی و جز یه کاسه انار و

یه جام آب و چند برگ حافظ هیچی نداری!!!

اما من یه چیز دیگه هم اونشب داشتم .. یه تیکه از آسمونو

 تو رو

که داشتی بهم میخندی و نگاهم میکردی.

اونشب میتونست شبی باشه مثل تمام شبهای دیگه

یا میتونست شبی باشه متفاوت با  شبهای دیگه.
بعضیا اونشب رو یادشون میره و همینطور یادشون میره که

 یه نفر تمام روز توی اتاق خوشگلش منتظر اومدن یه نفر

تا شب نشسته اما آخرشم...
اما بعضیا خیلی خوشبخترن...

یهو یکی در میزنه و با یه پاکت انار و آجیل شب یلدا به روت لبخند میزنه .

 اونوقت برا اینکه دستش سبک بشه جلو میری

و قبل از بوسیدن صورتش هندونه دونفری کوچولویی رو از دستاش میگیری.


شاید این یه روند ساده زندگی باشه اما

گاهی اوقات تنهایی تو یه شب بلند اونقدر زیاد نیست که دلتنگی

هست .. شاید حرف زیاد باشه اما جای گفتن نباشه.

همیشه باید فکر اونایی هم بود که تنها هستن.

هدیه من یه نور شمع با یه عالمه انار و یه برگ حافظ و شایدم یه

آیینه که تو چشمات نگاه کنی و عکس من رو توش ببینی.

حالا ببینی تا سال دیگه بازم رو این زمین خاکی هستیم

و شب یلدای بعدی رو میبینیم؟! یا نه؟

برا همین سوال و جواباس که باید

لحظه هاتون رو قشنگ کنید و قدرشون رو بدونید.

« لحظه ها شاید معنای حقیقی زندگی باشند »

و گاهی گذر از یک لحظه .. گذر از یک زندگی است .. فراموش مکن

یلدایتان با تاخیر مبارک

آرزومند زمستانی زیبا هستم برایتان

با تمامی خاطراتی سپید