مثل دانه بودن ...

* همه محبتت را نثار دوست کن .. اما همه اطمینانت را به پای او نریز *

مولا علی « ع »

حرفی از نا گفته ها :

میگن وقتی از خدا یه چیز خیلی بزرگ میخوای اون رو قسم بده به لحظه ای که یه جوونه

سر از خاک بیرون میاره.

میبینی چه خوشگله ؟! یه دونه اون پایین پایینا تو یه جای سرد و تاریک واسه خودش

وجودیت میبخشه و سر از دل حقیقتش میکشه بیرون. بعدش آروم آروم میاد بالا و بالا و بالاتر.

میدونی؟ قشنگیش به همینه که چه طور از لابلای اون همه خاک و کلوخ خودش و هل میده بالا.

مگه این بالا چه خبره؟

من میگم حتما خبرای خوشگلی هست که یه دونه با وجود این همه کوچیکی که شاید بین

تموم مخلوقات گم شده باشه برا خودش تو یه گوشه دنیا این همه زور میزنه تا برسه به بالا.

سر از خاک که در میاره میگه : آخیش .. بالاخره رسیدم!

میرسه بالا و لبخند میزنه .. آروم آروم قد میکشه .. سبز میشه .. بزرگ میشه. برای چی؟

شاید برای زیبایی لبخند خدا .. شاید برای سبزی دل خودش

شاید برای لونه پروانه ها و شاید برای یه روز

روزی که یه آدمی رد بشه و ازش یه همچین عکسی بگیره

شاید یکی مثل تو .. شاید یکی مثل من

اینطوری با همین عکس ساده و سبز و قشنگ میتونه یه عمر جاودانه باشه حتی اگه آذوقه

شته ها و کفشدوزکای دشت بشه. میتونه ... نمیتونه؟

میدونی؟ زندگی یعنی همین . یعنی دونه .. یعنی جوونه زدن .. یعنی معنی گرفتن.

آخرش یعنی همین .. هدفشم یعنی همین.

یعنی جاودانه بودن .. جاودانه شدن.

تو میتونی .. من چی؟ فکر میکنی منم بتونم؟

« آفرینش همان برگ درخت کوچه توست که در دست باد بر آب افتاد »

 

نظرات 45 + ارسال نظر
* یاس سفیدم * شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:01 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

* همه محبتت را نثار دوست کن .. اما همه اطمینانت را به پای او نریز *


ممنون اومدی ای دوست.


امید دارم که بتوانم زیبایی خاطره ورودت را با دیداری دلنشین از سرزمین بودنت جبران کنم.


پایدار
موفق
عاشق
و ایرانی باشی


آرزومند به اوج رسیدن ارزوهایتان


مدیر وبلاگ : یاس سفید*
با احترام

فرمانروا شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:49 ب.ظ

درود بر بانوی خودم.
زندگی جاریست
همیشه عاشق تو

زنان.... نیمه ی بزرگ انکار شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://banafsheh77.blogfa.com

یاس سفید بادرودی گرم.........

درسته هرجوانه ای نشان پیچیده هستی است
طبیعت شگفت همه ما درتفسروتوضیحش درمی مانیم
پس چه بهتر بقول خواجه: حدیث از مطرب ومی گوئیم ورازدهرکم ترجوئیم..... فقط نگاه کنیم ..نگاه....... آنهم باتمامی احساس........ ولی اینکه سازنده این همه شگفتی کیست؟ وچه نام دارد؟.....هیچ کس نمی دانم
هرکه گفت من می شناسم واینست نام ونشانش!!.. شک نکن که شیاداست ودروغگو وراهزن اندیشه....... هم خودت پیدایش کن وهم نام دلجواه براوبگذار......... همین

درمورد یادداشت شما اگرمراخوب می شناختی هرگزچنین سئوالی نمی کردی..شما حتی سعی نکرد ی یادداشت کنار دقتر رادرست وکامل بخوانی....... متاسفم
چون به خو است شما..... بردوستی ام با تو مهربان پایان داده ام ( دلایلش را بگویم ناراحت خواهی شد) نمی خواهم خودم رابیشتر برایت بشناسانم فقط همین رابدان که بیش ازدوبرابرسن شما تجربه ودانش اندوخته ام متاسفم که شما که ازلابلای نوشته ها افراد رانمی شناسی (اینهم کم تجربگی است) وفکر کردی من یک بچه محصلم که چنین سئوال بی ربطی کردی....... نه عزیز من صدها نفرمانند شما را دانش آموخته ام..........اگرناشناخته حرکت می کنم بخاطرتئوری بودن وهم چنان سرودن است...... نازنین
خوب گفتی که هیج کس را نرنجانیده ای!!! باورنمی کنم چرا؟
چون دلیل مستنددارم......... خود من....... کی وکجا وچرایش رانمی گویم........ ولی ازتو هیچ به دل ندارم
ودوستت هم دارم باورمی کنی پرستو.. پرنسس... جان؟

فراموش کن ولی یادت باشد در پیوند بادیگران تامل و تعمق کنی باشه نازنین؟؟؟؟؟؟؟؟ تندرست و موفق وبهروز وخنده برلب می خواهمت....مانا تو و جاوید ایران اهورایی
ارادتمند................ آهنگ

جواد شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ب.ظ http://sayeye-khoda.blogsky.com

سلامی به سردی بهشت.
خیلی جالب نوشتی .
چه عالی و بزرگه جاودانه بودن.
پس بکوشیم در جاودانگی هم بزرگترین را انتخاب کنیم.
یا علی.
موفق باشی و همچون سرو ........ سبز و سر بلند.

دریاباری شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.dagh.blogsky.com

سلام ودرود ها. ممنون حضور سبزشما ... سبز وسلامت باشید

هیچکس شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:27 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
از واقعه‌ای تو را خبر خواهم کرد
آن را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد
پیروز باشی.

ققنوس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:21 ق.ظ

درود...
فکر می کنم این اولین کامنت من اینجا باشه، هر چند هر وقت فهمیدم آپ کردی اومدم سر زدم ...
راستش من احساس می کنم این نوع نگرش هم هم مثل خیلی چیزای دیگه تو زندگی با تمرین و تکرار به دست میاد، موضوع اینه که به منفی بافی و بد نگاه کردن به زندگی عادت کردیم و ترکه عادت همیشه انرژی زیادی لازم داره، یه جا خوندم ترک کردن عادت مثل خارج شدن یه شاتل از جو زمینه،۹۰٪ انرژی و سوختش تو چند دقیقه اول سفر که قراره از جو زمین خارج شه تموم میشه و با ۱۰٪ باقیمونده میتونه چند سال تو فضا بمونه... مهم اینه که بتونیم عادت کنیم مثل بقیه فقط غر نزنیم و مدام به زندگی بد و بیراه نگیم، من امتحان کردم میشه، هر چند وقتی یه جایی ناخوداگاه میگم: خدایا شکرت، عجب زندگی بحالی،... احساس میکنم به چشم یه آدم الکی خوش و احمق بم نگاه میشه...
مهم نیست چون خیلی وقته واسه خودم زندگی می کنم...
وای! آدم کیبردش فارسی نباشه ۳-۴ خط بخواد فارسی بنویسه چه سخته! امتحان کنید... (-;
شاد زی...

مهدی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:54 ب.ظ http://mahditahavi.blogsky.com/

سلام
خیلی قشنگ بود
البته که انسان بدون هدف نمیتونه زنده باشه ...اما اگر در مسیر درستی نباشه اون هدف هیچ ارزشی نداره ..
خوشحال شدم بهم سر زدی ....بازم بیا

سعید دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:14 ق.ظ http://zamoneye-bi-vafa.blogfa.com

سلام خانوم خانوما خیلی وبلاگ قشنگی داری به منم سر بزن راستی ::: فاصله عشق های معمولی را از بین میبرد و عشق های جاودانی را شدت می بخشد .. همانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ورمی سازد ..... :: پس حالا این رو که اگه کسی رو واقعا دوست داشته باشی حتی اگه اون ور دنیا هم باشه اگه بخوایش می تونی بدستش بیاری و فاصله نمی تونه علاقه شما رو نسبت به همدیگه کم کنه

یک آسمان عشق سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:46 ب.ظ http://lovesky.blogsky.com

درود یاس سفید
میخواستم متنی بنویسم اما هرچه کلنجار رفتم دیدم زیبا تر از این جمله نمیتوان نوشت
همه محبتت را نثار دوست کن .. اما همه اطمینانت را به پای او نریز

. موفق باشید .

پریدخت سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ب.ظ http://pary.blogsky.com/

سلااااااااااااااااام یاسی جونم

خوبی گلم ؟
بازم از اون پستای ناب آسمونی
مرسیییی
جوونه زدن
زندگی کردن
جاودانه شدن
خیلی زیبا و پرمعنیه
کاش بتونیم این مسیر متعالی طی کنیم
...
پرستو جونم اصل حالت چطوره ؟
خوش می گذره که ؟
اگه امیر اذیت کرد بگو تا حسابشو برسیمااااااا
D:
و دیگه اینکه با کامنتت حسابی شرمنده کردی عزیزم
دوستت دارم یه عالمه
هر چی بگم بازم کمه
به امیر هم سلام مخصوص برسون
همیشه پایدار و شادکام باشین .

کومه چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.koome.blogfa.com

سلام
هنوز زیباست وهمیشه زیباست
موفق باشی

یا علی

صدر چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
.... و چنین ساده و آرام
زندگی زیباست !
مثل پاییز
مثل برگ
در افق می نگرم
زندگی شاید
یک شعاع نور
یک پرش سیمرغ
در بلندای یک کوه
که خیال من و ما
نقش می بندد به سرش
که نبیند که بگوید:
زندگی زیباست!
موفق باشی
صدر

فرزند آبشار چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:38 ب.ظ http://baranam.blogfa.com

درود برشما.............

زندگی راباید نوع دیگری دید
با چشمانی باز تر ونگاهی... ژرف تر.........

یاس سفید ما با یک نوشته شاش آلوده فریادگر
دوباره مرقد هارا به باران شاش خیس کرده دام

موفق باشی نازنین>>>> مانا تو ....جاوید ایران اهورایی

پرنده تنها چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

سلام چطوری !

دیانا چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:24 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
خوبی خانمی
به نکته خیلی خیلی ظریفی اشاره کردی
حتی آدم به فکرشم نمیرسه
آره من میتونم
تو میتونی
همه میتونن
کافیه بخوایم

سعید پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:10 ق.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

عجب جمله قشنگی از حضرت علی (ع) بود ... کاملا حسش کردم تو زندگی شخصیم ...
می دونی ، یه جورایی حسودیم شد! چرا؟ چون از رویش یه دونه چقدر قشنگ رمز آفرینش رو بدست آوردی. اما امثال من فقط می گردن ببینن کدوم جوونه زیر پا له شده تا ساعتها بالای منبر برن و آخر به پوچی برسن ...

شاد باشی ...

مسیح پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:20 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام به پرنسس سرزمین خورشید

:)

یه سلام از جنس همون سلامای سبز همیشگی
که هیچ وقت عادی نمی شن
حد اقل برای خودم

می دونم که می دونی چه قدر از برگشتنت و نوشتن دوبارت خوشحالم
به همین خاطر
هم از خودت که قبول کردی دوباره بنویسی
و هم از امیر عزیزم که باعث این بازگشت شد
تشکر می کنم

خب
شروع خوبیه
:)
می بینم که بعد یک دو تا پست
اومدی سر سبک بی نظیر خودت

آره
منم قبول دارم
این بالا خبرای خیلی خیلی خوشگلی هست
اینجا زندگی هست
اینجا زنده بودن هست
و زندگی یعنی همین
تلاش برای سر برآوردن از زیر خاک و قد کشیدن و بالا و بالاتر رفتن
و جاودانگی خود رو به اثبات رسوندن
هممو می تونیم
چرا که نه
مگه من و تو از اون دونه ی زیر خاکی کمتریم ؟؟!!!

:)

اما در مورد داستان پست قبلیت
ببخش که نرسیدم همون موقع بیام و نظر بدم
راستش قبلا خونده بودمش
اما نه با این سیاقی که تو نگاشتیش
این داستان اگر چه ایرانی نیست
اما تو سعی کردی با گویش زیبای خودت به اون سهمی از زیبایی ایرانی ببخشی
و انصافا در این راه موفق هم بودی به نظر مسیح
یعنی ممکنه موضوع و ایده ی اولیه مال خودت نباشه
اما داستان مال خودته
البته با داستان اصلی غیر از طریقه ی نگارش یه اختلاف دیگه هم داره داستان تو
توی داستان اصلی دختر توی بیمارستان و پس از عمل چشمای کور پسر رو می بینه
ولی توی داستان تو معلوم پسره چه جوری چشای خودشو توی صورت دختره جا داده !
:)
خب
شیرینی و زیبایی روحیه ی شرقی تو همین چیزاشه دیگه
زیبا و رمز آلوده
خلاقیت هنری چیزی نیست که بشه براش حد و مرزی قائل شد
داستان یه قضیه ی هندسی نیست که برای اثباتش ملزم به رعایت منطق نظری باشیم
منطق داستانی یه مقوله ی کاملا متمایزه

فقط
نمی دونم چرا عنوان وفا رو برای داستانت انتخاب کردی
واقعا اسم اصلی این داستان همین بوده ؟
فکر نمی کنم
ولی اگرم بوده
انتخاب این عنوان برای این داستان
اگه اشاره ای باشه به بی وفایی دختر
با روحیه ی مسیح جور در نمی داد

مگر این که
منظورت بی وفایی اون پسره باشه
آخه می دونی ؟
مسیح فکر می کنه هیچ عملی که نشون دهنده ی بی وفایی باشه
از دختره سر نزده

اگه من می خواستم به فرض محال این داستانو توی وبلاگ عادی بنویسم
می دونی چه عنوانی براش انتخاب می کردم ؟

واقعیت

واقعیت چیزیه که باید تمرین کنیم تا بتونیم تشخیصش بدیم

کار دختره به نظر مسیح کار کاملا درستی بوده که هیچ نشونی از بی وفایی درش نیست
کجای داستان دختر به پسر قول داده که اگه جفت چشاشو بده به او
تا آخر عمر کلفتیشو می کنه ؟؟!!!!

اصلا اون پسره ی نادون
بر اساس چه منطقی این بخشش گداصفتانه رو در حق دختر انجام داده ؟؟!!!

چرا نباید قبل از اقدام به این عمل به ظاهر عاشقانه و دلسوزانه و وفادارانه ولی در واقع احمقانه
کمی فکر می کرد ؟
متاسفانه
عشق
مساوی حماقت دونسته شده
و این بزرگترین توهینه به عشق

خب اون پسر فداکار می تونست قبل از انجام این کار به دختره صحبت کنه و موضوعو باهاش در میون بذاره
و بعد یه چشمشو بهش ببخشه
تا وقتی در کنار هم راه می رن
وجود هر کدوم
وجود دیگری رو تکمیل کنه
و هر کدوم با استفاده از یه چشمی که دارن راهنمای دیگری باشن

به نظر میاد که پسره می خواسته این فداکاری شجاعانه ی خودشو مخفی نگه داره و
طوری این احسانو انجام بده که دختره ندونه کی بهش رحم کرده
اما
همین موضوعم می تونت برای دختر مشکلات زیادی از نظر روحی در آینده به وجود بیاره

هر چند که
در آخر داستان
وقتی چشمای هدیه شده با عشقشو
به صورت پتکی ویران گر بر سر دختر بیچاره می کوبه
در واقه دیگه روحیه ای برای دختر باقی نمی ذاره
اگه بی وفایی در این داستان باشه
توی همین قسمتشه
که پسره به قولی که به خودش داده برای کتمان واقعیت ، وفا نمی کنه
خب
اگه آخر داستان این طور تموم می شد که
« پسر زیر لب طوری که فقط خودش بشنوه گفت مواظب چشمام باش »
می شد گفت که پسر هم به قولی که به خودش داده وفادار مونده
فقط همین
چون در اون صورت هم هیچ بی وفایی ای از دختر سر نزده بوده
اما این طوری به نظر می رسه که پسر فداکار داستان ما
یا خواسته انتقام بکشه از دختر بی چاره ای ناخواسته توی این دردسر (؟!) افتاده
یا می خواسته احساس ترحم اونو جلب کنه تا بیاد و یه عمر کنیز و پرستارش بشه

:)

چیزی که مسیح برداشت می کنه از این داستان
اینه که
وقتی کسی خودشو محق می دونه برای دیگران تصمیم بگیره
حقشه که تنها بمونه

:)

ولش کن
داستانه دیگه
نمی شه کسی رو به خاطر نوشتن داستان مواخذه کرد
یعنی شدنش که می شه
ولی درستی نیست
خالق این داستانم دوست داشته داستانش این ریختی باشه

:)

...

سربلند بمونی و ایرونی

amin جمعه 3 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:43 ق.ظ http://aminkhaki.com

بعید میدونم که یادتون بیاد که من کیم ؟!
pilotkhaki.blogsky.com یادتونه ؟
ای یاد خاطرات گذشته .
شاید بیش از یه سال و خورده ای بود که وبلاگتونو ندیدم
خوشحال کننده بود بعد از این همه مدت
از وبلاگ سعید وبلاگتونو پیدا کردم .

مهرانی... جمعه 3 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:33 ق.ظ http://mehranweblog.blogsky.com/

چه قشنگ...

هدایی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:54 ق.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلام این قالب از کجاست؟ میشه بدین ما هم استفاده کنیم؟ خیلی نازه
این آدیم: hoda_rozesefid
منتظرم هاااااا
بای

علیرضا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ب.ظ

سلام خوبید؟
درسته دیگه نمینویسم ولی هنوز دوستامو یادم نرفته
نویسنده اون دوردورای وبلاگ شب بارانی

یاس شنبه 4 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:43 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

سلام پرستوی عزیزم ...
خیلی خیلی خوشگل بود ... ممنون ...
این روزها خیلی زود به زود دلم برا اینجا تنگ می شه ...
موفق باشی

[ بدون نام ] یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

[ بدون نام ] یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ب.ظ

^^^^^^^^#####################^^^^^^^^^^
^^^^^^######^^^^^^^^^^^^^######^^^^^^^^
^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^######^^^^^^
^^^^####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^^
^^^####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^
^^####^^^^^####^^^^^^^^^###^^^^^###^^^^
^^###^^^^^######^^^^^^^###^^^^^^####^^^
^####^^^^^######^^^^^^###^^^^^^^^###^^^
^###^^^^^^^####^^^^^^###^^^^^^^^^####^^
^###^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^###^^
^###^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^###^^
^###^^^^##^^^^^^^^^^^^^^^^^##^^^^^###^^
^###^^^^###^^^^^^^^^^^^^^^^##^^^^####^^
^####^^^^###^^^^^^^^^^^^^^###^^^^###^^^
^^###^^^^####^^^^^^^^^^^####^^^^####^^^
^^####^^^^#####^^^^^^^#####^^^^^###^^^^
^^^####^^^^###############^^^^#####^^^^
^^^^####^^^^^###########^^^^^#####^^^^^
^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^######^^^^^^
^^^^^^#########################^^^^^^^^
^^^^^^^^#####################^^^^^^^^^^


خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی ناز نوشتی


تو معرکه ای دختر


حررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررف نداری


میگما این فکرا رو از کجا میاری

پیشم بیا نوینده

منتظم


مخلصتم


چلچراغ

زنان نیمه ی بزرگ ا نکار یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ب.ظ http://banafsheh77.blogfa.com

یاس سفیدم بادرودی گرم.......

آفرینش......
جلوه های طبیعت جملگی زیباهستند ونشان امیدوزندگی
واین ماهستیم که بیشترازکنارآنها به سادگی وبی تفاوتی میگذریم......
............
پرستو جان.........هیچ وقت به کلمه بهانه........فکرکردی؟
بهانه آوردن کلمه ایست که مابیشتربرای فراراز آن استفاده می کنیم....... فرارازوافعیت ها.......فرارازجایی که بهرصورت برایمان دلچسب نیست.... فراراز نوشته دای که با تراز ومیزان ما.......... خوانایی نداره!
اینجاست که فورا درته بن بست گیر می کنیم ومی رویم دنبال دست آویز بهانه......... خوب نازنین اگریک نوشته مستند یکدفعه شمارابهم می ریزه و دریک حالت عصبی ازنویسنده سئوال می کنی منظور واقعی شما چیه؟؟!!
دراین حالت شما وبه کنش ناخرسنددرونتون با یک واکنش بی معنی پاسخ می دهی..........
خوب بعد که من توضیح می دهم به سراغ دست آویز بهانه می روی که:: هیچ نمی گویم!!
دوست عزیز شما اگرحرفی برای گفتن داشتی درهمان باراول که خواندی وناراحت شدی!! می زدی... یعنی حرف دلتو می زدی........ نه اینکه سئوال بی مورد وبی معنی بکنی.
......... خوب من مانند هوا هستم مرا همه درهمه جا دیده وخواهی دید........چه درراه وچه درمیهمان خانه سرراه
........ می توانی برایم بنویسی......می توانی سکوت کنی
می توانی بخوانی ام......... می توانی نخوانی
بیادم بیاری....... فراموشم کنی ولی........ من انکارناشدنی ام......... گوشه ای از حقیقت..
پس سعی نکن با واژه هایی چون بهانه بازی کنی.. باشه؟

تندرست وموفق وشادکام وخنده برلب می خواهمت
ارادتنمد............. آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ هنگ

رز آبی یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام٬ خوبی ماه نایاب ؟ (;;

بسیار مفیوض شدیم (;

دریاباری یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.dagh.blogsky.com

درووووووووووووووود!

خسته یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:02 ب.ظ http://khasteazhame.blogsky.com/

سلام . ممنون که بهم سر زدی . کاملا هم باهاتون موافقم. و سختتر از این ،اونه که خودت را قانع کنی که دوستش نداری ولی تو دلت براش بمیری. باز هم به من سر بزن. خوشحال میشم.آدرس وبلاگت را هم توی لیست دوستانم اضافه می کنم .

ستاره یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.shabemahtabi.blogsky.com/

سلام عزیزم..
جملاتت منو یاد یه نوشته انداخت:
می گن قبل از اینکه آدما دنیا بیان ..درست لحظه آخری که تو اون دنیاست خدا تمام خوبی و بدی زندگیشو بهش نشون می ده و بعد از ازش میپرسه که می خواد به این دنیا بیاد یا نه...
و اون وقته که خدا اجازه ی ورود اون رو به این دنیا می ده

یا حق

پرنده تنها یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

منم دلم حیلی تنگ شده ...
دوست دارم بازم برف بازی کنم ...
اما کم کم دارم میرم سربازی ...

مجید دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ق.ظ http://www.majonline.blogsky.com

سلام یاس سفیدم
ممنونم که دوستتو تنها نمی زاری و میایی پیشم
این مطلب خیلی توپ بود . لذت بردم.
بازم بنویس
پیش من بیا
بای

نفس دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:37 ق.ظ http://faryad2005.blogfa.com

دیشب چشم هایم را بر هم گذاشتم و آرزویی در دل کردم
آرزویی هر چند بچه گانه
هر چند از روی دل
هر چند می دانم ممکن است به آرزویم نرسم
ولی حتی اگر به آرزویم نرسم٬
من تا آرزوها و هر جا که درها را باز کنی با تو هستم و خواهم بود
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد
حتی اگر فاصله ها باعث دوری دیده ها گردد
همیشه در دلم خواهی ماند
جایی که جای هیچ کسی نیست بجز تو
و هیچ کسی نمی تواند جای تو را در دلم بگیرد...
نگاه معصومت در یاد من همیشه جاوید است
برای همیشه... وبت عااااااااااااااااااااااااالیییییییییییییییییییییییییییییه

یاشار دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:25 ب.ظ http://northboy.blogsky.com

سلام. نمی دونی وقتی یکی اط وبلاگها و دوستای قدیمی به من سر می زننُ چقدر خوشحال می شم. منون که اومدی و اینم تقدیم به تو:

و هنگامی که خداوند انسان را آفرید به او گفت : تو از جنس خاکی. پس برای گیاهان همچوخ خاک باش.
اما انسان درختان را به طعمه ی حریق طمع خود سوزاند.

یا حق

مجید دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.hott.blogfa.com

very nice

الکس تکین سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ق.ظ http://a75.blogsky.com

غریبه ای بش نیستم در کوره راه زندگی میپویم و میجویم غریبه ای چون خویش را...
سلام یاس سپید ممنون که به کلبه درویشی ما سری زدی
باز هم بیا خوشحال میشم باز ببینمت و بیشتر باهاتون اشنا بشم
با بهترین ارزوها برای تو عزیز و بدرود ...

**مریم** سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ب.ظ http://faslebieshghi.blogsky.com

سلام عروس یاس ها

خوبی خانومی

وای نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود ...

چی کار می کنی با زندگی خانومی ...

خوشبخت خوشبخت باشین تا ابد ...

موفق باشی و عاشق...

ایمان سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ب.ظ http://freeiman.blogfa.com

زندگی!
زندگی!
زندگی!

ایمان سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام خوبی عزیز
خوش حال شدم که به وب لاگ من سر زدی
نمی دونم عباس کفت یا پریدخت
که به دبدن من اومدی
تا بعد سبز باشی سبز افتابی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ب.ظ

تو همیشه زیبا مینویسی


جمله هات پخته است


یاسی میدونی تو یه طورایی مرموزی

چرا؟


حس میکنم یه چیزایی درونته


چیزایی که بوی روشنی میده



حرفات رو دوست دارم

پیشم بیا

ترنج

منم چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:44 ق.ظ http://adolfmanson.blogfa.com

نمیدونم تا حالا اومدی وب من یا نه...


.
.
.
...............این آخرین آپ منه ....

.
.
بیا و لطفن بخون و ....[گل]

ک.م چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ق.ظ http://asare-shamloo.blogsky.com

دوست عزیز از اینکه منو قابل دونستی و به وب من سر زدی متشکرم
من شما رو به لینکام اضافه کردم .
-----------------------------------------------------------
دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده شب می کشم

چراغهای رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است.

داکسی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ب.ظ http://doxy.blogsky.com

صلام.!
خیلی ممنون که لطف کردین و اومدین سرزدین...
نمیدونم شاید فرمایشات شما صحیح باشه...
ولی تا کی باید خودمون رو گول بزنیم؟؟!!!

فرمانروا شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ق.ظ http://landofsun.blogsky.com

سلام بانو
خوبی؟
الان داری .....
امشب با <<تو>> خیلی خوش گذشت.
هر لحظا با تو بودنم آرزوست

saleh یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ب.ظ

make nakhoondim vali ghashang bood

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد