روزن یک حس نامحدود....

*  و من یعنی همان که در تو زنده است! *

با تو میشد روزها بی خستگی      
                دستها را سایبان یاس کرد
                      با تو میشــد لابلای یاســها            
                                مهربانی را کمی احساس کرد
                                       با تو میشد مثل یک حس مدام
                       روی برگی از شقایق راه رفت
                با تو میشد مثل یک پیوستگی
           در سکوتی محض بی همراه رفت
 حرفهایم بغضهایم بی دریغ
                  با تو میشد سبز همپای درخت
                         با تو میشد دست سیبی را فشرد
                                            حزن را انداخت بالای درخت
                     با تو میشد اشکها را باد داد
               غصه ها را ریخت بر روی زمین
           با تو میشد بیهوا فریاد زد:
 آی خیلی دوستت دارم همین!
            با تو میشد دست باران را گرفت
                             در هوایی تازه تر پرواز کرد
                                     روزن یک حس نامحدود را
                                         رو به سمت دوستیها باز کرد.

«  آرزومند به اوج رسیدن آرزوهایتان(*) یاس سفید »

                                     

نظرات 23 + ارسال نظر
توپ چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:07 ب.ظ http://toop.blogsky.com

اول
سلام
تا آخرش رو خوندم
قشنگ بود.......معنی داشت
پر رمز و راز
راستی شما چه شکلی هستی؟

مسیح چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:29 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

ممنون که قدم رنجه فرمودی دختر ایرونی

این شعرتو باید یه چند بار دیگه بخونم ...

در مورد اون قرار باید بگم که :

همون طور که قبلا گفته بودم موجودی هستم به شدت عادی و ترسو و کمرو

خوب

شاید هر کدوم از این صفات به تنهایی کافی باشن واسه نیومدن ...

برم بازم شعرو بخونم

سربلند باشی

نوید چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:30 ب.ظ

صالح کو کو چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام
خوشبختم خوبی؟
آهان بنویس.خوب مینویسی.

هیچکس چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 09:43 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
مثل همیشه پر از احساس!
پیروز باشی.

سلام چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:52 ب.ظ http://por12_bb.com

خوشبختم
نوشته هاتون قشنگه

مجید پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ق.ظ http://majid-ramkal572.persianblog.com

سلام ..وبتنو روتویوب این روح سرگردونه دیدم (همون نابغه ) حالا همخوشحلم که پشیمون نیستــــــــــــــــــــم خیلی قشنگ بود این شعر آخری (از خودت بود) مطالب قبلیت همخوندم یه دوبیت از سیمین بهبهانی برات مینویسم قشنگه چونمیدونم شما هم مثه من دلت قیری بیری میره و یه بگمچی دلتو انداخته توی شورآباد عاشقی....***گفتم که می بوسم ترا گفتا تمنا می کنم * گفتا اگر بیند کسی گفتم که حاشا می کنم** گفتم اگر از بخت بد آید رقیب من ز ردر *گفتا که با افسونگری انکار دیگر میکنم ...ای دل غافل همیشه عاشق همیشه سبز و شاد باشی - پایدار باشی دوست دارم تداوومداشته باشه این رفت وآمدا منتظرت میمونم

صدر پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:13 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
به نهایت رمانتیک بود!
موفق باشی
صدر

روح لیمویی پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:17 ق.ظ http://pacific.blogsky.com

خیلی برام جالب بود
وبلاگت که باز شد برای یک ثانیه حس کردم بوی یاس اومد
امااین طوری نبود!
خیلی با احساسی
دوسش داشتم ( نوشتتو میگم!)

یاس پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com/

سلام پرستو جونم ...
دلم خیلی برات تنگ شده ... خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم ...
از خوندن نوشته هات لذت بردم .... آهنگ خیلی قشنگی گذاشتی ... کارت عالیه ... مثل همیشه ...
موفق باشی

فرمانروای ..... پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:31 ب.ظ http://landofsun.blogsky.com

سلام بانو....
خوبی؟
حس میکنم.باور کن حس میکنم.
و بدان که هر گاه در عشق ذوب شدی تو نیز حس خواهی کرد.
در زلال عشق عکس خود بین که تمام پهنه آسمان و قلبش هستی.
شعر پر معنایی بود...
با تو میشد دست باران را گرفت
در هوایی تازه تر پرواز کرد
پاینده و تابنده باشی پر ز عشق پر ز شادی.
شادی و خندت رو از کسی دریغ نکن.حتی به دروغ!!!!

مسعود پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 03:08 ب.ظ

سلام پرستو
خوشگله اینجا
چه قدر شعرت قشنگ بود بازم میام

یاسمن پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.mehrabooni-sedaghat.blogsky.com

پذستو جان ممنون که سر زدی دعا کن کمر درد شدم زود خوب شه...

ذثشعفغ لهقم پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 05:45 ب.ظ http://gologoldooneman.persianblog.com

سلام وبلاگ قشنگی داری . من منتظرت هستم.

احمد رضا پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:36 ب.ظ http://fasa.blogsky.com

سلام من هم خوشبخت شدم!
با تو میشد
من از تو خواستم
اما تو گفتی هرگز.
کاشکی میشد این میشد ها میشد.
من از تو خواستم
که با من باشی
و تو گفتی
هرگز
هرگز
و مرا غصه
این هرگز کشت.

کودک ۱۸ ساله پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 10:39 ب.ظ http://mortalkombat.blogsky.com

چه عکسی دو تا کبوتر سفید بین یه عالمه کبوتر سیاه!

پریدخت جمعه 29 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:41 ق.ظ http://pary.blogsky.com

سلام یاس خانومی

با تو میشد فایده نداره بگو با تو میشه ...

*ستاره قطبی* جمعه 29 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:45 ق.ظ http://sabr-omid.blogsky.com

سلام.
فکر میکنید کار درستی هست که چند نفر رو کنار دریاچه پارک ملت زیر شر شر بارون بکارین ؟؟؟
فکر نمیکنید که بد قول بودن چه کار غیر اخلاقی هست ؟؟؟
فکر میکنید که شرائط بچه هایی که اومدن بهتر از شما بود ؟؟؟
فکر کنید رعایت حقوق دیگران ، داشتن احساس مسئولیت ، وفای به عهد ، وقت شناس بودن چقدر میتونه خوب باشه ...
نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-----------------------------------------
خیلی وقت بود اینجا نیومده بود ....
آفلاین میخونم


ارزو شنبه 30 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.aznegah.persianblog.com

سلام . وبلاگ خیلی قشنگیه . باعکس های خیلی جالب. پرستو جان امیدوارم همیشه موفق باشی. راستی ممنون که به سرزدی . یک چیز جالب هم بهت بگم من و متولد ماه مهر شانسی با هم همکار هستیم . جالب اینکه توی یک اتاق کار میکنیم. البته جدیدا این اتفاق افتاده . به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم.موفق باشی.

عشق الکی شنبه 30 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:04 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
خوبی
یاسی خانوم ما دیگه از یاد بردی
خیلی دوست داشتم بیام ببینمت ولی نشد

سلام شنبه 30 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام پرستو
من آرمینم
موفق باشی خوشگل بود

*ستاره قطبی* شنبه 30 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:42 ب.ظ http://sabr-omid.blogsky.com

سلام.
منو میبخشین.
امروز صبح فهمیدم که اشتباه کردم.
ولی فرصت نشد که زود تر ( قبل از اینکه شاکی بشین ) بیام ....
بهر حال انسان جایز الخطاست مخصوصا اون موقع شب ( به ساعت کامنتم دقت کردین ) و اینکه مطلبی رو بخواهی کپی پیست کنی ......
ولی خوب شما هم مثل اینکه زیادی بهتون بر خورده نه !!!!!
وقتی که قطعا میدونستین که اشتباه شده چرا ؟؟؟
....................
از شما که بگذریم این کامنت رو برای اونایی که گفته بودن میاییم ولی نیومدن گذاشتم .... به نظرت اشتباه کردم؟.
فکر نمیکنم لحنم خیلی تند یا خدای نکرده توهین آمیز بوده باشه ...
فقط آیینه وار بود ..... مگر غیر از اینه ؟

تبلور یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:33 ق.ظ

شعر آرومی بود.من رو یاد عسقم انداخت.اینجا آدم رو هم آروم میکنه.هم خالی.یاس سفید ازت ممنونم.اینجا هم مثل خودت خیلی بهم کمک کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد