بم غروب کرد...

                     * ای کاش آنان که مانده اند هنوز به فردا فکر کنند *

                                       

 همه از آن حرف میزنند.
از آن که ساعت ۵/۵ صبح جمعه آمد و خیلی زود هم رفت.
فقط چند ثانیه آمد و همان چند ثانیه کافی بود تا همه چیز را به هم بریزد...همه چیز را.
همه از هم میپرسند:
چند نفر؟..
         و هنوز هیچ کس جوابی ندارد.
                           شاید تا یک هفته بعد هم هیچکس جوابی نداشته باشد...
 حالا که فقط چند ساعت گذشته است ! هنوز مشخص نیست که چشمان کدامشان صبح جمعه بر روی خورشید و دیوار کاهگلی خانه شان باز نشده؟
 هنوز معلوم نیست که کدامین کودک دیگر با دستان کوچکش بر خاکها نقاشی نمیکند؟
 هنوز کسی نمیداند کدامین عشقها بر زیر خاک هنوز در انتظارند؟
هنوز کسی نمیداند این شهر ۹۰ هزار نفری حال چقدر جمعیت دارد؟
 حتی هنوز هم از آن شهردار ۲۷ ساله و جوان بم خبری نیست!! همان که هفته پیش بر ملت ایران اعلام کرد که:
««بم جایگاه خاصی در تمدن و فرهنگ ایران دارد.ارگ بم بزرگترین و قدیمی ترین بنای خشتی جهان است. شهری نشانه استواری یک ملت.اما از لحاظ عمرانی و رفاه نمیتوان به آن حتی نمره ۱۰ داد.مسوولان فکری بکنند.مردم خانه هایشان قدیمی است و درآمد کافی برای بازسازی ندارند.مسوولان فکری بکنند.»»
 نمیدانم چه بگویم؟!شاید که میدانم و نمیتوانم؟!شاید که میتوانم اما اختیار اشکهایم از دستم خارج است.هر کدامتان حداقل کمی به عمق فاجعه پی برده اید..
همه مبهوت و حیرانیم که چرا اینگونه شد؟ براستی که تقدیر چه ها حکم میکند بر آدمیان.
           بم غروب کرد.
کسی نمیداند کی دوباره طلوع خواهد کرد؟
 اما همه این را میدانیم که طلوعش هم غم انگیز خواهد بود.مادری خنده کودکش را به یاد میاورد و آن حیاط قدیمی را.پدری بازی کودکانش را در میان دیوارکهای گلی.مردی به دنبال همسرش تا ابد چشم بر زمین میدوزد و زنی در انتظار صدای یک مرد با تمام کینه اش بر طلوع بم خواهد نگریست.
و کودکی... و کودکی...
حتی تصورش را هم نمیتوانیم بکنیم..پس همان بهتر که دلمان برای اولین بار بیندیشد و بگرید. براستی چه میتوانیم بکنیم؟
مسوولان چه میکنند؟
 آنهایی که تا به امروز تنها از بم آن بنای تاریخی را میدیدند و بس.
 کدامینمان میتوانیم درک کنیم که آنها چه میکشند؟براستی کدامینمان؟ 
بعد از ظهر امروز مرد بر روی صندلی چرمی خودش را ول کرد.سیگاری آتش زد.تلویزیون از فاجعه دیروز خبر میداد.سرفه ای کرد و گفت:
« ــ حیف شد بنای تاریخی با شکوهی بود.خوب شد که سه ماه پیش سرمایه ام را درآنجا نریختم.اما حیف شد.هتل صحرایی زیبایی میشد.»
و بیخیال به دیگران نگریست.میخواستم زیر پا لهش کنم.چطور میتوانست آن همه آواره و زخمی را ببیند و اینطور حق بجانب از سرمایه و آن بنای بر خاک رفته سخن بگوید؟
پس آدمها چه؟ آیا آنها را نمیبیند؟ بلند شدم و به سمتش گام برداشتم.در مقابلش ایستادم.مرا نگریست.تنها یک کلام بر او راندم.
          « ــ براتون متاسفم ! آدم بدبختی هستید ... خیلی بدبخت.»
با چشمان گشاد نگاهم کرد.
پیش از آنکه چیزی بگوید از آن محل خارج شدم...
براستی بعضیها چطور میتوانند اینگونه باشند.
پیرزنی با جثه نحیفش پتویی را به مامور جمع آوری کمکها تحویل داد.لبخندی زد و رفت.این کجا و آن کجا؟
 سخنها زیاد است و من باز هم زیاد نوشتم.
بیایید باور کنیم که دیگران هم از زندگی سهمی دارند. بیایید باور کنیم که این حادثه دردناک و تاسف بار متعلق به همه ما ایران زمینیان است.به گونه ای ابراز همدردی کنیم اما فراموش نکنیم که بدون حادثه هم میتوان به فکر دیگران بود. امیدوارم تا هستید چشمانتان اشک غم و هجران نبیند و قدر لحظاتتان را بدانید.
همین حال که من و تو آرام و آسوده تکیه بر صندلی رو در روی این مانیتور نشسته ایم هزاران نفر چشم به راهند.فراموششان نکنیم.
 
                         

                      

                                 (( در شهر من دیگر سقفی نمانده ))
نظرات 44 + ارسال نظر
هیچکس ونفس شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:20 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

درد آوره

فرمانروای سرزمین خورشید شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ب.ظ http://landofsun.blogsky.com

سلام بانو.
من واقعآ نمیدونم چی بگم
خیلی ناراحتم.
خدا صبر بده به اونها.
پاینده باشی

سحر شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:36 ب.ظ

قربون اون دل مهربونت برم عزیزم.
فدات بشم.اشک نریزیا.همه ناراحتیم.
این مرده تو مطلب کی بوده خودم لهش کنم؟
دوست دارم.فدای اشکات.

[ بدون نام ] شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ب.ظ

koda be hame bazmandegan sab bede /m,l / japan

مهر تو شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:52 ب.ظ http://mehreto.blogsky.com

دوباره شهرمان را میسازیم با تمام خاطرات تلخ و شیرینش...

A.R یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:12 ق.ظ http://lifedays.blogsky.com

کاش جای همه ما یه سر سوزن مسوولین..همون فریبکارای دروغگو خجالت میکشیدن...همونا که پیام تسلیت دادن و الان در حالی که یه چشم مردم بم و اکثر ایرانیا خونه و چشم دیگه اشک..راحت نشستن سر منقلاشون و تریاک میکشن...و خیلی زود بم رو هم به دست تاریخ خواهند سپرد...و سکوت تنها جواب خدا به زجه های مظلومانه است...

علیرضا*شب بارانی* یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ق.ظ http://rainynight.blogsky.com

هیچ نمیگویم / فقط گریه میکنم / شاید بتوانم با اشک چشمم بر این دل زخمی مرحمی بگذارم. / خدایشان بیامرزد

هیچکس یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
((...اما فراموش نکنیم که بدون حادثه هم میتوان به فکر دیگران بود.)) کاش این جمله‌رو درک میکردیم.
پیروز باشی.

مسیح یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:27 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

روی طلا نشسته ایم و راه می ریم و خونه هامون خشتی و گلین ...

اون مرد بی چاره هم تقصیری نداره .

اونم یه ایرونیه .

اونم بیش از این نیاموخته .

اونم محتاج غصه خوردن و تاسفه .

شاید اونایی که رفتن راحت شدن و اینایی که می مونن ...

...

سربلند بمونی و ایرونی .

ندا یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ق.ظ http://jighbanafsh.blogsky.com

سلام پرستو جان
واقعا دردناکه . نمی دونس دیروز داشتم عکسای فان ایران رو نگاه می کردم همین طور اشکام سرازیر شد و یک دل سیر گریه کردم .
خدا به مردم بم و کرمان صبر بده .
ان شاءالله خدا رحمتشون کنه .
نمی دونم شاید هم قسمتشون این بوده .

پرستو جان مراقب خودت باش
برامون دعا کن

غروب یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:21 ب.ظ http://ghoroob.blog

میدونیم که دل یاس سفید از هممون پاک تره.
جمله های قشنگی توی وب لاگت هست.مطلبت هم پر از معنا بود.
عالی نوشتی.
منم دعا میکنم.

میثم یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.meissam77.blogsky.com

زیاد خودت رو ناراحت نکن/این نیز بگذرد/به امید دیدار

غریب یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:40 ب.ظ http://baranemehr.blogsky.com

پرستوی عزیز سلام ..

تسلیت برای از دست دادن مهربانان شهر بم و تاسف برای این همه بی مدیریتی.

در پناه حق

ممد یوزی یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.mot.blogsky.com

سلام. خیلی ممنونم که به وبلاگم سر میزنی.
ازت یه خواهشی دارم.
اگه من یه لوگوی کوچیک برای وبلاگم درست کنم اونو تو وبلاگ موفقت میذاری؟

حسین یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 04:18 ب.ظ

دوستدارت یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ب.ظ

چقدر دل کوچیکت مهربونه.خوب حال اون مردیکرو گرفتی.ما که یه چشمش رو دیدیم...نکنه اون مرده هم عاشق بشه؟
زلزله رو بهت تسلیت میگم.ما که بابامون این همه پول داره دلش نمیاد یه پاپاسی خرج کنه.میدونم حتما میگی خودت هستی جور باباتم بکش.چشم.بازم چشم.
عالی نوشتی.من نمیدونم این جمله ها از کجای احساست سرچشمه میگیرن.هرجایی هشت جای قشنگیه.مخصوصا این:
بدون حادثه هم میتوان به فکر دیگران بود.
یا این:آیا بم دوباره طلوع خواهد کرد؟
اشکم رو دراوردی دختر...........................شاد باشی.

امیر مسعود یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 06:38 ب.ظ http://amirmassoud.blogsky.com

سلام صابخونه...
واقعا فوق العاده نوشته بودی... همون طور که هیچکس هم گفته بود٬ خیـــــــــــلی عالی گفتی که: «فراموش نکنیم که بدون حادثه هم میتوان به فکر دیگران بود»... من هم دیروز داشتم به این فکر می کردم... اگه همه... یا حتی بعضی از همه این رو به خاطر داشته باشن٬ دنیا تبدیل به بهشت میشه و هیچکی درمونده نمی مونه...... من فقط می تونم بگم خدا نصیب هیچکدوممون نکنه!!!! خدا بهمون کمک کنه که بتونیم قدر این همه نعمتیو که داریم بدونیم و هییییییییییچ وقت نا شکری نکنیم..... بدونیم که همه این منم منم ها٬ تمام دارایی هایی که یه عمره بهشون چسبیدیم٬ می تونه در عرض چند ثانیه ناپدید بشه و زیر آوار بمونه!!!
منم حواسم باشه که اگه صابخونه راضی نباشه٬ سوکس میشم!!!!!!!!!!!!!!!!!

ماهی دودی یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:16 ب.ظ http://mahidoodi.persianblog.com

به همه تسلیت میگم.......با این سو مدیریت تلفات بالاتر هم خواهد رفت

علیرضا*شب بارانی* یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:55 ب.ظ http://rainynight.blogsky.com

فقط گریه میکنم / گریه مناسب احوال این روزهای من است /

مینا یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:38 ب.ظ http://mina123.blogsky.com

خیلی وحشتناکه...خیلیییییییییییییییییی........

نازنین دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:27 ق.ظ http://ranginkamon.blogsky.com

از طرف خودم و بچه های محل تسلیت میگم.
پیکران افتاده بر خاک
خانه های ریخته بر سر
چشمان پر کودک ۶ساله
خیره بر ارگ بم

آرامش دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:34 ق.ظ http://calm.blogsky.com

چه فاجعه ای و چه سیاست پستی پشت این کمکهای صمیمی خوابیده .
ای کاش زود تر . زودتر از اونی که دیر بشه اونهایی که خوابند بیدار بشند .
هنوز از این زلزله توی بهت موندم

مریم دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:23 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

می خوام همه چی رو فراموش کنم بانو....یعنی میشه همه ی اینا خواب باشه؟حتی اشکای اون کودکی که لای آوار دنبال مادرش می گرده...

shayad golroo دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ب.ظ http://dokhtariazsavaheleeshgh.blogsky.com

به یاد نگارنده ع ش ق
سلام پرستوی عزیز شاید هیچ کلمه ای از من یا از ما نتونه عمق درد این همه بی گناه رو بیانگر باشه ... نمی دونم چی بگم این اتفاقات چند روزه حسابی گیجم کرده راستی بلاگت خیلی قشنگ شده ولی چرا من ندیده بودمش تازگیا ؟؟؟!!!!
nazaret rajebe tabadole link chiye ?

آرتا دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 06:44 ب.ظ http://darkness.blogsky.com

بدون حادثه هم میتوان به فکر دیگران بود...

امیر مسعود دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:18 ب.ظ http://amirmassoud.blogsky.com

صابخونه؟!؟!؟!

گلرو دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:25 ب.ظ http://dokhtariazsavaheleeshgh.blogsky.com/

به یاد نگارنده ع ش ق
پرستوی سپید عشق سلام
بار دیگر با قدمهایی استوار به کاشانه عشقت رهسپار شدم ... عجب قصر زیبایی بنا کرده ای
... قصر عشق ... کاشانه ات بوی عشق و یاس گرفته ... بوی یاسهای سپید عاشق ... نوشته هایت عجب بر دل عاشقم طراحی شد ... معنای محبت را زیبا لمس کردی ... چقدر احساس
نزدیکی می کنم با لحظه های بیقرارت ... دوستی می گفت و عشق سخن فاصله هاست ...
امان از فاصله عزیز دل ... آه از این همه جدایی غمبار ... دلم را به پروانه ها هدیه کردم شاید که او ... ثانیه هایم بیقرار می گذرد ولی افسوس که ... عجیب دلتنگم اما ... لعنت به سفر که هر چه کرد او کرد ... لعنت به سفـــر ... سفــــر ...
عشق من، تموم آرزوی من
چی میشه یه بارنگاه کن تو چشام
آخه چشمام میتونن بهت بگن که من از تو جز تو چیزی نمیخوام
هر کسی تو چشم من خیره بشه غم تنهایی مو باور میکنه
آرزومه که یه روز چشمای من تو رو با من آشنا تر بکنه
اگه تو یه روزی مال من بشی میرسم به قلعه آرزوهام
بخدا اگه تو مال من بشی دیگه من از خدا هیچی نمیخوام
نمیدونی که چقدر میخوام بگم دوست دارم
وقتی از خودت میگی بدی هارو خواب میکنی

ایرانی سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:52 ق.ظ http://sincetoday.blogsky.com/

درود
وبلاگ خوبی داری و خیلی هم قشنگ.
نوشته هایت هم دلپذیر هستش به من هم سر بزن واگه خواستی به هم لینک میدیم .
پیروز باشی .

مدیار سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:22 ق.ظ http://man-namanam.blogspot.com

در انتهای یک فاجعه انسانی من از غم می میرم

ماه مهر سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:14 ق.ظ http://mahemehr.blogsky.com

خیلی تاسف آوره
ما چیکار میتونیم بکنیم
هر چقدر هم همدردی کنیم،
نمیتونیم یه کمی از خلوتشون رو درک کنیم!
....
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

صدر سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:48 ق.ظ http://khodneves.blogsky.com

سلام !
روزگار غریبی است !‌
بی رحم و نافرمان !
سنگدل و بی منطق !
موفق باشی
صدر

پوریا سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:28 ب.ظ http://tanboor.blogsky.com

آخرش که چی؟؟؟
من که هنگ کردم .

اسیـــــــــر چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:49 ق.ظ http://del-sepordeh.blogsky.com

سلام دوست عزیز...وبلاگ زیبایی داری...برات ارزوی موفقیت میکنم اگر مایل بودی به کلبه حقیر ما هم تشریف بفرمایید ..
البته اگر افتخار بدین و ما رو قابل بدونید.
یــــا ابــــو الفضـــل.

بابک چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:04 ق.ظ http://babak-m.blogsky.com

تسلیت تسلیت تسلیت . هیچ نمی توان گفت خدا امتحان سختی ما را کرد اما امیدوارم که این حادثه به هفتم نرسیده فراموشش نکنیم.

امیر مسعود پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ق.ظ http://amirmassoud.blogsky.com

آیا؟!؟!؟!؟!

پریا پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 06:35 ق.ظ http://pariya.blogsky.com

پرستوی نازم حرفائی رو زدی که همه ما ایرونی ها تو دلمونه واقعا تا کی؟

بهــــــــــــــــــــــنام هستم پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:10 ب.ظ http://patoghe-ma.blogsky.com

من از وب پاتوق ما هستم عزیز وب شما خو بزرگا رو هم هوایی می کنه .
بای.

مهر تو پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 04:10 ب.ظ http://mehreto.blogsky.com

هر قطره اشگ ،قصه غصه هائیست که بر مزار دلهامون ریخته میشه تا اون اقاهه بیشتر کیف کنه ولی صبر کن صبر...

مسعود پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:16 ب.ظ http://mosbat.blogsky.com

همان که غروب بم داغی بود بر دل همه ما خیلی ارزش داره

امیر مسعود چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:17 ب.ظ http://amirmassoud.blogsky.com

چه قدر سلام سلام صابخونه!!!!!

مسیح جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:54 ق.ظ http://aaddee@blogsky.com

سلاااااااااااام

اول شدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

بعد از روزهای طولانی

بابا پس چرا آپدیت نمی کنی ؟؟؟؟؟

سربلند بمونی و ایرونی

امیر مسعود جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:58 ب.ظ http://amirmassoud.blogsky.com

دینگ دنگ دلوونگ!!! منزل صابخونه؟؟؟؟؟ نیستن ایشون؟؟؟؟ اگه نیستن پس کِی هستن؟؟؟؟

مسیح شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ق.ظ http://aaddee@blogsky.com


سلام

منتظر طلوعت هستیم !!!!!

سربلند باشی دختر ایرونی

قربان ولی زاده پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:25 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد