من ز فرهادی تو شیرینم...

*من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی باز است*
میدونم تو لحظه های سنگی.....
میدونم تو غربت و دلتنگی یه کسی همیشه پیدا میشه.....
که دل از دیدن اون وامیشه یه نفر با مهربونی.....
میاد و شب رو میرونه واسه قلب من که قهره.....
آواز آشتی میخونه.....آواز آشتی میخونی تو اونی ای عشق.....
همونی ای عشق واسم از فردا خوب میخونی ای عشق.....
میخونی ای عشق.....خوب میخونی ای عشق وقتی که چشم دل من.....
زیر پلک غم میمونه وقتی تاریکیه غربت.....
دلم رو باز میپوشونه یه نفر با مهربونی.....میاد و شب رو میرونه واسه قلب من که قهره.....
آواز آشتی میخونه.....آواز آشتی میخونه تو همونی ای عشق.....
خوب میخونی تو ای عشق

                             

امشب بالاخره یه جورایی به عشقش اعتراف کرد.
 به قول بچه ها سوتی داد! منم خودم رو زدم به کوچه علی چپ که یعنی نشنیدم. نمیدونم فهمید یا نه؟ اما هر چی که بود خودش رو میزد به آب و آتیش و بی توجه به من به حرفاش ادامه داد.انگار با خودش حرف میزد اما طرف صحبتش من بودم.
قهوه تلخش رو مزه مزه کرد و بعد یه دفعه فنجون رو سر کشید:ـــ مثل همیشه..هیچکس مثل تو قهوه درست نمیکنه.این رو همه میدونن. بهش لبخند زدم.دوباره شروع کرد...حرف و حرف...نمیدونم چرا خسته نمیشه؟اما خوب عاشق حرف زدنشم! کیف میکنم وقنی تو چشام نگاه میکنه و برام حرف میزنه.حالا از خرید و فروش ملک گرفته تا دنبال کار گشتن و اینجور حرفا.یه وقتایی با خودم میگم اگه رییس جمهور میشد نونمون تو روغن بود!!!
وقتی ساکت شد یکدفعه گفتم :ـــ راستی شام خوردی؟هیچی نگفت.میدونم بدجوری زدم تو پرش. معنی سکوتش رو فهمیدم.خوب تو میگی چیکار کنم؟خیلی بدجنسم مگه نه؟!آخه دوست ندارم بدونه دوسش دارم هوارتا.
بخوام زیادی تحویلش بگیرم شبم پیشم میمونه!اما جات خالی چه شامی باهم خوردیم.کلی مزه داد.نه بابا...بیخود فکر و خیال به سرت نزنه!
دوست داشتم میموند اما به روی خودم نیاوردم.خوب هر کسی باید بره اتاق خودش دیگه.اون ساکت شد...منم دیگه هیچی نگفتم.شامش رو که خورد پاشد رفت تو اتاق خودش.یه عالمه ظرفم گذاشت برا من.منم بهشون دست نزدم.فردا خودش میشورتشون.وقتی من خوابم و اون میخواد بره.
خوب تقصیر خودشه میخواست سوتی نده.نه که من جنبه اش رو نداشته باشما...اما فردا دوباره سرو کلش پیدا میشه.با یه عالمه حرف تازه...آخه یکی نیست بهش بگه من که این همه گل دوست دارم چرا برام گل نمیخری؟
اما قراره برام یه عالمه از اون بادکنکا که دوست دارم بگیره.شایدم گرفته و قایمشون کرده! اینم سوتی داد.دلم براش یه ذره شده. قده یکی از اتمهای مولکول!ولی میدونم دوسم داره اونقدر که حتی فرشته ها هم به من حسودیشون میشه.
کاشکی بدونه منم چه قدر دوسش دارم.آخ آخ برم ظرفارو بشورم.دلم نمیاد صبح که بیدار میشه وایسه جلو ظرفشویی.بابا مردی گفتن..زنی گفتن.من رفتم...اول یواشکی برم یه جایی و برگردم!!!
«امیدوارم تمام لحظه هاتون ناز و خوشگل باشه.با هم قشنگترینها رو بسازید.امشب نارنجی باشید.»

نظرات 27 + ارسال نظر
ا.ر.ز شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:14 ق.ظ

شب سردی است و من افسرده.
راه دوری است، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می‌کنم، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند زمن آدمها.
سایه‌ای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غم‌ها.
فکر تاریکی و این ویرانی‌.
بی خبر آمد تا با دل من
قصه‌ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است !
خنده‌ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره‌ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره‌ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است .
دیگران را هم غم هست به دل ،
غم من ، لیک ، غمی غمناک است.
سهراب سپهری

پوریا شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:49 ق.ظ http://www.tanboor.blogsky.com

عقل در شرحش چو خر در گل بماند

فرمانروای سرزمین خورشید شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:10 ق.ظ http://landofsun.blogsky.com

سلام دوست عزیز
کسی که اینقدر دوست داره حتمآ میدونه که تو هم اون رو دوست داره.
واقعآ خوش به حاله عاشقایی که فرشته ها هم به عشقشون حسودی کنن
ولی چرا امشب نارنجی باشیم؟هوس پرتقال یا نارنگی کردم
پاینده و شاد باشی

آرمین شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:22 ق.ظ http://www.armiin.blogsky.com

سلام، وقتی دیدم نوشتی دوستش دارم و بهش نمیگم، یاد این آهنگ ِ افتادم : دوسش داری باید نگی ، میزاره میره تا بگی ( نمیدونم چه ربطی داشت، یکدفعه ای اومد تو ذهنم :D ) – امیدوارم همیشه هم دیگرو دوست داشته باشین، چون همین دوست داشتن هاست که زیباست...

پریا شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:48 ق.ظ http://pariya.blogsky.com

پرستوی نازم خیلی خوشحالم امیدوارم این عشق پاک و جاودانی باشه .
قدر این لحظات رو بدون .

حامد شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:08 ق.ظ http://write-off.tk

امیدوارم هر آدمی حد اقل اون لحظه عاشق شدنو حس کنه
اونوقت رنگ دنیا عوض میشه
باید تلاش کرد .
عشق پایداری برات آرزو میکنم

صدر شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:34 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
لطف کردید !
راسنی متن خیلی زیبایی بود!
موفق باشی
صدر

محمود شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:48 ق.ظ http://mohandes.blogsky.com

سلام.
محشر بود! چیز دیگه ای بلد نیستم که بخوام بگم.
موفق باشی...

سارا شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:02 ق.ظ http://dailynotes.blogspot.com

اولین باره میام .بازم میام اگه اجازه بدین.آخه قشنگ نوشتی

چشم تو چشم شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:54 ق.ظ

به ما یوقت سر نزنیا ؛)

انسان مه الود شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:50 ب.ظ http://ensan.blogsky.com

اگر می دونی که دوستت داره بگذار بدونه که تو هم دوستش داری.

خاله نسرین شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://nasrin161.blogsky.com

با سلام و آرزوی توفیق
کریما!
دستان ندامت
را به سوی تو دراز
می کنم. از تو می خواهم
تا گناهانم را بیامرزی و بر عیوبم
چشم پوشی، گفته هایم را بشنوی
و آرزوهایم را برآورده سازی!
پس سعی ام را با صفای
حضورت پذیرا باش و در عرفات
خویش، مرا به قله شناخت و معرفت برسان!

مجتبی یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:29 ق.ظ http://man-namanam.blogspot.com

سلام
ممنون از گذاشتن لینک من
لینک شما داده شد

آرین یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:18 ق.ظ http://haghgo.blogspot.com/

دوسته عزیز امید وارم حد اقل یه نسیمی از اون فردائی که صحبتش رو میکنی به صورتت بخوره هر چند که یه امید مردست

سبز باشی

غریب یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:10 ب.ظ http://baranemehr.blogsky.com

پرستوی عزیزم سلام..
تمام لحظه های زندگی ات پر از آوازهای مهربانی باد.
و نارنجی!

در پناه حق

امید یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ب.ظ http://tehrantehran.persianblog.com

سلام خوشحال از آشنایی شاید جا دارد از زیبایی و احساس متن بگویم اما بیش از هر چیز برای من آموزنده بود ترکیب عشق و دوستی و زندگی و گذشت که چاره ساز و مشکل گشا هموست .
(یک بحث حاشیه ای خارج از موضوع ) همیشه یک سوال برایم بوده و شاید معما که سر پنهان کردن درون و ‌لو ندادنش در چیست زمانی مثل اینجا در شیرینی آن ؟‌در سیاستی که برخواسته از کم ظرفیتی من و در واکنش از آن است ؟ در فرهنگ ؟ گاهی مربوط به سرشت طبیعی اسرار سازی زنان؟... و شاید بیشتر شک و تردیدم از آنجاست که می بینم در بسیاری از امور ما دچار بیصداقتی هستیم و شکی در نفی آن نیست خاصه آنکه در یک فرهنگی بدون بیماری مشاهده اش نمیکنی و شاید به همین دلیل من بیجهت سوراخ دعا را گم میکنم و هر جایی سو ظن من آنرا آنگونه میپندارد حال آنکه در جایی مجاز است و فطری و طبیعی؟!

من سحرم یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:59 ب.ظ

عالی نوشتی پرستو جونم.همیشه همینطور بودی.تنهت وقتی به یکی میگی دوسش داری که عاشقش شده باشی.
البته به قول بچه ها پرستوی سنگی رو چه به عشق؟!اما همشون خوب میدونن که از همه ما بااحساس تر و مامانی تری.دوست دارم هوارتا.با چه عشقی میام اینجا.وقت کردی خانم مدیر یه زنگ به ما بزن.دوست دارم به قول خودت هوارتا.
حیف دستات نیست ظرف بشوره؟!(جدی نگیریا..)

امین یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:09 ب.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com

فوقالعاده بود ... هم متن ... هم اهنگت ... شاد و موفق باشی

ساشا یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:43 ب.ظ

خوب نوشتی کیتا جونم
موفق باشی
دوستدار ت Artificial.boy

آرزو دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ق.ظ

سلام خوشگلکم.خوبی.
ناز نوشتی.کیتا تویی؟بابا چه بهت میاد.

پرژک دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:29 ق.ظ http://www.parjak.blogsky.com

بابا به این آقایون نباید اینقده رو داد عزیزم .
یعنی چی ظرفا رو شستم إإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإ

صنم دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:20 ق.ظ http://sogmad

دوست خوبم ...
این مدت شاید زیاد اذیت کرده باشم ...
امیدوارم بازم بزرگواری کنید و ببخشید ...
شاید یه روزی برگردم ...
زمانش دست من نیست ...
اما شکر می کنم از اینکه چیزهای زیادی از دوستان عزیزم یاد گرفتم ...
در پناه حق ...

مریم دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:30 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

نمیشه حالا بنفش باشیم؟

پریدخت دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:15 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام یاس عزیز

من می گم امشب آبی و آسمونی باشی .

من نه منم سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:15 ق.ظ http://man-namanm.blogspot.com

در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش بر همه عالم زد
سلام
من در رابطا با سیتم نظر سنجی مشکل دارم میتونی کمکم کنی .بگو که سیتمت رو از کجا گرفی و..
ممنون یاس سفید

حسین سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:31 ب.ظ

عالی بود.عالی.

علی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:36 ق.ظ http://360.yahoo.com/ali_mail_box

باید عرض کنم که حالم از این جور زن ها به هم میخوره
به محض اینکه حس کنم طرف داره فیلم بازی می کنه به هر قیمتی شده زیر پام له می کنمش و رد می شم و به هیچ قیمتی تحت هیچ شرایطی دیگه حتی فکرش هم نمی کنم

حتی اگر قصه بود، خیلی بی مزه و خودپسندانه بود

زندگی کوتاه تر ار آن است که به معنویت بگذرد و قلبها گرامی تر از آنند که بشکنند

یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد